۱۳۹۴ تیر ۲۰, شنبه

گفت‌وگو با منصوره اتحادیه
مشروطه بیداری زنان بود، نه جنبش
فاطمه علی‌اصغر
جنبش مشروطه به‌حق آغازگر و خاستگاه جریان‌‌ها و حرکت‌های مدرن در دل جامعه سنتی ایران به‌شمار می‌رود؛ جنبشی که اگرچه با غائله فتح تهران مسیر متفاوتی گرفت، اما دستاوردهای کم‌نظیری برای ملت ایران به‌بار آورد. یکی از حساس‌ترین و مهم‌ترین تغییرات و جریان‌هایی که منسوب به این جنبش است، در جامعه زنان رخ‌ داد. تاکنون بارها و بارها در مورد حضور زنان در جنبش مشروطه مطالعه و تحقیقات بسیاری از سوی پژوهشگران تاریخ و حوزه زنان انجام شده است. برخی مطالبات زنان با تمرکز بر متغیر جنسیت به شکل گسترده را حاصل انقلاب مشروطه دانسته‌اند؛ جنبشی که مشارکت اجتماعی زنان و حضور پررنگشان در تحولات تاریخ ایران را به‌همراه داشته است. هر چند امروز منصوره اتحادیه، پژوهشگر و تاریخ‌نگار، این نظریه را رد کرده و در گفت‌وگو با ایران فردا می‌گوید مشروطه فقط بیداری زنان بود، نه آغازگر جنبش. این گفته اتحادیه در حالی است که او در گفتار یازدهم کتاب خود به نام «اینجا طهران است» آورده: «زنان در نهضتی که جامعه ایران را عمیقا تکان داد، بی‌تفاوت و منفعل نبوده‌اند و همانند مردان، در جنب‌وجوش بوده‌اند». اتحادیه درباره این گفتار و تغییر نظرش، می‌گوید: «من سال ١٣٧٧ کتاب «اینجا طهران است» را نوشتم که حاوی دو مقاله درباره زنان است، ولی امروز نظرم تعدیل شده است و معتقدم ما درباره حرکت زنان غلو می‌کنیم به‌نظر من تحصیل زن، تنها دستاورد مهم مشروطه بود».

‌برخی مشروطه را دوران باشکوهی برای آغاز تحولات در حوزه زنان می‌دانند، شما به‌عنوان تاریخ‌نگار و پژوهشگر، این دوره را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
وقتی صحبت از زنان در مشروطه می‌کنیم، اغلب از یاد می‌بریم که فقط از تعدادی زنان نسبتا باسواد و از طبقه متوسط و روشنفکر جامعه صحبت می‌کنیم نه از زنان رجال که باید تصور کرد محافظه‌کار بودند و اگر هم علاقه‌مند به اصلاحات جدید بودند، فعالیتی نمی‌کردند. بدون‌شک قبل از مشروطه عده‌ای از زنان نسبت به شرایط اسفناک خود توجه داشتند و درباره آن حتی صحبت و چاره‌اندیشی کرده بودند و انقلاب به آنها فرصت فعالیت داد. ولی به هیچ‌وجه این حرکت عمومیت نداشت و محدود به گروه نسبتا کوچکی بود و باید اضافه کرد هم با تشویق روشنفکران و هم به‌طور خودجوش، زنان آغاز به فعالیت کردند.
‌یعنی شما دوران مشروطه را دوران شکوفایی تحول در حوزه زنان نمی‌دانید؟ در حالی که برخی از پژوهشگران از همراه‌شدن زنان با هم در راه رسیدن به اهداف مشروطه و گردهمایی آنها سخن می‌گویند.
به‌نظر می‌رسد امروزه موقعیت و محدودیت‌های آن زمان زنان از یاد پژوهشگران رفته است. البته حرکتی شروع شد، ولی نباید در مورد آن غلو و از دوران شکوفایی صحبت کرد. مردم اکثرا بی‌سواد بودند، تعداد کمی می‌توانستند -روزنامه‌هایی که چاپ می‌شد- بخوانند، به‌خصوص زنان که تقریبا ٩٠‌درصدشان بی‌سواد بودند. من هرچه بیشتر مطالعه می‌کنم، بیشتر به این باور می‌رسم که حرکت زنان در حاشیه مسائل مربوط به مردان بوده است و در آن مورد باید با احتیاط سخن گفت و غلو نکرد.
‌یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی که کمک مؤثری به پیشرفت تحولات مشروطه کرد (براساس کتاب بیداری ایرانیان نوشته ناظم‌الاسلام کرمانی)، نامه‌ای بود که زنان به مظفرالدین‌شاه رساندند و بعد از رسیدن این نامه بود که غائله مسجد جامع به‌نفع مشروطه شد.
فکر نمی‌کنم؛ این نامه چندان اهمیت نداشت. این مورخان هستند که وقایع را آن‌طوری که می‌خواهند تفسیر می‌کنند، این را هم نباید فراموش کرد که همیشه وقتی زنان تحت فشار بودند، شلوغ می‌کردند. در متون تاریخی آمده یک‌بار زنان هنگام قحطی برای نان تظاهرات کردند و بعد به دستور شاه، مردانشان را کتک زدند. از طرف دیگر، عریضه‌نویسی یک رسم قدیمی ایرانی است که مردم به شاه یا بزرگی عریضه‌نگاری می‌کردند.
‌با این همه زنان توانستند به سمت تغییر شرایطشان حرکت کنند، آنها در این دوران متوجه مسائل و خواسته‌هایی که مردان پیگیری می‌کردند، شدند. مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر این بیداری را چه می‌دانید؟
زنان در امور مالی و اقتصادی آزادی عمل داشتند ولی از لحاظ قانون خانوادگی دارای هیچ حقی نبودند. آنچه زنان در دوره مشروطه خواستار آن بودند، اجازه تحصیل و رسیدگی دولت به مسائل مربوط به بهداشت زنان بود.
‌ الیزساناساریان که در این زمینه تحقیق کرده است، تنها هشت زن را برمی‌شمارد که در این زمینه فعال بودند. البته اطلاعات ما نیز محدود به اسناد کمی است که در دست است. مثلا نمی‌دانیم زنان در اصفهان یا اهواز یا مشهد تا چه حد فعال بوده‌اند؟ یا چند زن در تبریز به این حرکت پیوستند.
زنان در دوران مشروطه خواستار تحصیل شدند و همین امر خیلی در ایجاد آگاهی آنها مؤثر واقع شد.
طبق متمم قانون‌اساسی بدون اشاره به جنسیت حق تحصیل، تشکیل انجمن و آزادی قلم قبول شد. از این جهت زنان استفاده کردند و به فعالیت فرهنگی پرداختند و در این زمینه هم تا حدی موفقیت کسب کردند. همچنین با پیروی از روشی که مردان ابداع کردند، مخفیانه در انجمن‌هایی جمع می‌شدند و به سخنرانی و امور خیریه می‌پرداختند. زنان به مطبوعات هم روی آوردند و با نوشتن مقاله و تأسیس چند روزنامه، به امور مربوط به زنان پرداختند، ولی باز هم تأکید می‌کنم همه این فعالیت‌ها محدود به عده‌ای از زنان در چند شهر کشور بود و به هیچ‌وجه عمومیت نداشت.
‌پیش از تشکیل مجلس چطور؟ خواسته‌های این زنان چه بود و از کجا برخاسته بود؟
ما خبر نداریم. آنچه می‌توان تصور کرد این است که به‌مرور که مردان نسبت به لزوم اصلاحات آگاه می‌شدند، عده‌ای از زنان نیز آگاهی می‌یافتند به‌طوری که در آغاز مشروطه زنان نیز به حرکت درآمدند و کم‌کم پی بردند که سواد لازم دارند و علت اینکه آنان را نادان محسوب می‌کنند، بی‌سوادی‌شان است. جالب اینجاست که خود زنان مدعی بودند «اکنون بیدار شده‌اند» و چون مردان به فکر آنان نیستند، باید خودشان دست به فعالیت بزنند و دیگر هم‌نوعان خود را از جهل و بی‌خبری نجات دهند. زنان گاه مدعی می‌شدند خواهران وطنی یا مادران وطنی هستند که یک طبقه اجتماعی با احتیاجات و خواسته‌های مشترک را تشکیل می‌دهند. جالب توجه است که ملی‌گرایان، نویسندگان و روشنفکران، کشور را به مادر وطن تشبیه می‌کردند که وجه زن را تعالی می‌بخشید.
‌بنابراین شما به‌جد معتقدید مشروطه نقطه آغازی بر جنبش زنان نبود؟
همان‌طور که اشاره کردم و فکر می‌کنم، نباید در بیداری زنان و حرکت‌شان غلو کرد ولی بدون‌شک در آن وقت اتفاقی افتاد و عده‌ای از زنان شروع به فعالیت کردند. درحال‌حاضر، ما احتیاج به مطالعات بیشتر و شناخت بهتر از جامعه آن روز ایران داریم‌. عقیده من با قبل کمی فرق کرده است و خیلی معتقد نیستم مشروطه آغازی بر جنبش زنان بود، بلکه می‌توان گفت آغاز آگاهی عده‌ای از زنان بود.
من سال ١٣٧٧ کتاب «اینجا طهران است» را نوشتم که حاوی دو مقاله درباره زنان است، ولی امروز نظرم تعدیل شده است و معتقدم ما درباره حرکت زنان غلو می‌کنیم به‌نظر من تحصیل زن، تنها دستاورد مهم مشروطه بود. ١٢ سال بعد از آغاز مشروطه در اثر فعالیت گروهی از زنان، ‌به فکر تأسیس ١٠مدرسه دولتی برای دختران در تهران افتادند. قبلا تعداد کمی مدرسه توسط خود زنان تأسیس شده بود که به‌طور خصوصی اداره می‌شد. قبل از مشروطه عقاید مذهبی سختی حکم‌فرما بود. گاه تحصیلات جدید را حتی برای مردان هم درست نمی‌دانستند. مخالفت بسیار بود. اوایل دختری که برای تحصیل از خانه بیرون می‌رفت، به سمت او سنگ پرت می‌کردند. در کل جامعه هیچ استقبالی از حضور زنان نمی‌شد. در آن زمان بحثی که زنان مطرح می‌کردند این بود که تا زنان باسواد نشوند، نمی‌توانند پسران خوب و وطن‌پرست تربیت کنند. یک قرن قبل همین استدلال در اروپا مطرح شده بود تا تحصیل زنان را توجیه کنند.
‌خب وقتی زنان ناصرالدین‌شاه در مسئله تحریم تنباکو، قلیان‌ها را شکستند، یکی از مهم‌ترین حرکت‌های تأثیرگذار در تاریخ مشروطه عنوان شده است.
به‌نظر من در مورد این حرکت هم غلو شده است. مگر چند زن در حرمسرا بودند؟ چند نفر قلیان می‌کشیدند؟ در خارج از حرم چند نفر از این کار با خبر شدند؟ اطلاعات ما در این زمینه محدود است. ولی آنچه اهمیت داشت فتوای تحریم تنباکو توسط علمای عتبات بود که باعث شد مردم دخانیات را کنار بگذارند. بنابراین درباره قلیان‌شکستن زنان در حرم باید گفت: بیشتر جنبه سمبولیک داشت تا یک حرکت تأثیرگذار. منابع بسیار خوبی که در آن زمان برای مطالعه در مورد زنان نوشته شده، خاطرات اعتمادالسلطنه و عین‌السلطنه است که با حرم شاه آشنایی داشتند.
‌البته از طرفی هم به‌نظر می‌رسد زنان به‌نوعی کاتالیزور بحث‌های مشروطه بودند، مانند بحث زنان قوچانی.
به‌نظرم مشروطه‌خواهان از این واقعه برای پیشبرد اهدافشان در زمینه تشکیل عدالت‌خانه و ایجاد هیجان عمومی استفاده کردند. موارد دزدی و فروش دختران و زنان قبلا هم اتفاق افتاده بود و بعد هم می‌افتاد و شاید هنوز هم اتفاق می‌افتد. آنچه مسلم است، با توجه به اسناد موجود و با همه جنجالی که به‌پا شد، عاقبت این دختران را نمی‌دانیم، ماجرای زنان و دختران قوچان به کجا انجامید؟ آیا آنها را بازپس‌ خریدند؟ به اعتقاد من، نوعی استفاده ابزاری از این پیشامد شد که خانم افسانه نجم‌آبادی، بهترین تحقیق را در این خصوص ارائه داده‌اند.
من نامه‌ای از پدربزرگ شوهرم که آن زمان حاکم لرستان بود خطاب به پسرش در دست دارم به این مضمون: «شما که در تهران نشسته قانون می‌نویسید بیایید ببینید که لرستان چه خبر است؟». مسئله این است که ما فقط نباید تهران را مدنظر قرار دهیم و رویدادهای پایتخت را به همه کشور تعمیم دهیم. زنان فعال هم موقعیت را درک می‌کردند. اکثرا خواهان حق تحصیل و توجه دولت به بهداشت بودند. نه آزادی زن یا برابری زن را مطرح کردند و هرگز به مسائل سیاسی نپرداختند چون واضح بود که مخالفت خواهد شد.
‌پس شما مهم‌ترین دوران آغاز حرکت زنان ایران را چه زمانی می‌دانید؟
به‌هرحال دنیا در حال تغییر و تحول بود، روسیه در شمال ایران به سمت انقلاب پیش می‌رفت. در ترکیه و مصر و هند هم زنان و هم مردان، به جنب‌وجوش درآمده بودند و طبیعی بود در ایران هم این وقایع تأثیرگذار باشد. از اواسط قرن گذشته ایران به سوی تجدد می‌رفت. یکی از جنبه‌های سیاست رضاشاه که قاجاریه را برانداخت، تجدد بود که تأثیر بسیار عمیقی در زندگانی روزمره ایرانیان ازجمله زنان به‌وجود آورد و این حرکتی بود که از بالا هدایت می‌شد و به هیچ‌وجه خودجوش نبود. حق تحصیل شناخته شد و زنان توانستند بیشتر در زندگانی اجتماعی شرکت کنند ولی موقعیت زنان در جامعه از لحاظ حقوقی چندان تغییری نکرد.

۱۳۹۳ مرداد ۴, شنبه

ازدواج موقت با کارت ملی


گفت‌وگو با خانم یگانه، مسئول ثبت‌نام سایت صیغه ایرانیان
 فاطمه علی‌اصغر
کافرها ورود پیدا نمی‌کنند. اینجا همه چیز شرعی است. در قسمت معرفی‌ها آمده: «کد خانم 4: باکلاس، شیک با زیبایی خوب، مدرن و …». « کد خانم 6: جوان، زیبا، بسیار جذاب و های‌کلاس امروزی ـ شیطون و گرم». این خانم‌ها در سایت «صیغه ایرانیان/ همسریابی ازدواج موقت در تهران» ثبت نام کرده‌اند. سایتی که به‌گفته‌ی مسئول ثبت نام آن «در سامانه رسمی ثبت شده و حقانیت آن از طریق پلیس فتا ‏قابل پیگیری است.» این سایت از دو سال پیش‏ فعال است و با اینکه بیش از 100 ‏بار از سوی کفار مورد حمله بزرگ «ddos» قرار گرفته‌ اما همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد: «همانگونه که بینندگانِ پیگیر مستحضرند قطع و وصل‌شدن‌های مداوم سایت ناشی از این مظلومیت و عناد با فقه شیعه‌ی جعفری بوده است که ما آن را نشان‌دهنده حقانیت فعالیت‌مان محسوب و به کوری چشم کافران در مسیر درستی که در آن گام نهاده‌ایم مصمم‌تر شده‌ایم.» به جز این سایت صدها وبلاگ و سایت همسریابی در حال حاضر فعالند. این در حالی است که مسئولان وزارت ورزش و جوانان، وزارت ارشاد اسلامی، دادستانی و پلیس فتا بارها فعالیت این سایت‌ها را غیرقانونی دانسته و نسبت به احتمال کلاهبرداری از طریق این سایت‌ها هشدار داده‌اند. در آخرین اظهار نظر، معاون ساماندهی امور جوانان درباره‌ی فعالیت سایت‌های همسریابی و همسرگزینی گفته است: «فعالیت این دو سایت با هم متفاوت است، سایت‌های همسریابی برای افراد مختلف همسر پیدا می‌کنند که فعالیت آنها از نظر ما غیرقانونی و بدون کنترل است. اکنون براساس آمار نیروی انتظامی حدود 300 سایت در این خصوص فعالیت می‌کنند که برای کنترل فعالیت سایت‌های همسریابی با قوه قضائیه و پلیس امنیت جلساتی داریم. اما فعالیت سایت‌های همسرگزینی در واقع مشاوره برای کمک به انتخاب همسر است که در این خصوص برنامه‌‌های خوبی داریم و به جاهای مناسبی می‌رسیم.»
خانم یگانه، مسئول ثبت نام سایت صیغه ایرانیان تأکید دارد چون فعالیت‌ این سایت شرعی است پس قانونی هم هست. او به ماده‌ی 28 قانون اساسی اشاره می‌کند: «هرکس حق دارد شغلی را که بدان مایل و مخالف اسلام، مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند.» در بخشی از این سایت آمده است: «این سایت فقط فتوای کتبی مراجع عظام تقلید جهان تشیع (مجوز شرعی) را کسب و هیچ‌گونه مجوزی از هیچ نهاد قانونی جز ‏قانون اساسی، قانون مدنی و قانون حمایت خانواده ندارد لذا فعالیت ما به استناد اصل 12 و 28 قانون اساسی و مواد 1034، ‏‏1071 و 1075 قانون مدنی و ماده‌ی 21 قانون حمایت خانواده در موضوع وکالت نکاح منقطع کاملاً قانونی است.‏» بر اساس ماده 21 قانون حمایت از خانواده، نکاح موقت ‏تابع موازین شرعی و قانون مدنی و ثبت آن الزامی نیست. ماده 21 از جمله مواد جنجالی لایحه‌ی حمایت از خانواده است که از زمان طرح تا تصویب مخالفان و موافقان بسیاری تا اینکه سرانجام خانه ملت به ثبت ازدواج موقت در سه مورد باردار شدن زن، توافق طرفین، و طرح موضوع به عنوان شرط ضمن عقد رأی داد.
مدیریت سایت را فردی به نام فردین شمائی، کارشناس حقوق قضایی به عهده دارد. حق معارفه در این سایت بین 50 تا 200 هزار تومان است و شمائی این مبلغ را مناسب می‌داند: «آقایانی که فکر می‌کنند مهریه‌ها بالاست و نعوذبالله آن‌ را با حرام خدا مقایسه می‌کنند اولاً از امنیت روانی، قانونی و حلالیت شرعی و همچنین بیماری‌های ایدز و هپاتیت که بگذریم این بانوان محترمه که عمدتاً به‌خاطر نیاز مالی و بعضاً عاطفی با اصول خدا، شارع و قانون صیغه می‌شوند کجا و نعوذبالله زنان مورد قیاس شما کجا و در مورد هزینه معرفی نیز هزینه‌های بسیار سنگین تبلیغات، تعمیر و نگهداری سایت و حقوق پرسنل سایت را محاسبه و لحاظ نمایید.»
از یگانه، مسئول ثبت‌نام که «متاهل و متولد 1347» است جزئیاتی درباره‌ی فعالیت این سایت پرسیدیم. در طول این گفت‌وگو یگانه تأکید‌ کرد که استفاده از خدمات این سایت برای دختران مجرد توصیه نمی‌شود و بهتر است که دختران مجرد در درجه‌ی اول سعی کنند ازدواج دائم داشته باشند.

شرایط ثبت نام در این سایت برای ازدواج موقت چیست؟
قبل از هر چیز باید شرایط خودتان را در یک پیامک توضیح دهید. مثلاً اگر دوشیزه باشید، اصلاً نمی‌توانید این کار را انجام دهید. من به دوشیزگان توصیه می‌کنم ازدواج دائم داشته باشند، چون ازدواج موقت تبعات روحی خاص خودش را از نظر خانوادگی و اجتماعی دارد. بانوان دیگر شرایط و ویژگی‌هایشان را در یک پیامک مطابق با دستورالعمل سایت (نام و نام خانوادگی و تأهل، سن و شهر و شغل، تلفن ثابت، ‏تاریخ و ساعت و دقیقه‌ی ‏واریز مبلغ) می‌فرستند. من آنها را به واحد هماهنگی ارجاع می‌دهم و آنجا تصمیم می‌گیرند که آنها را ثبت‌نام ‏بکنند یا نه. مشخصات این افراد با یک کد و نام مستعار در سایت منتشر می‌شود.
ولی من دیدم دخترهای 18 یا 19 ساله هم در این سایت ثبت نام کرده‌اند.
هر خانمی حتی 18 ساله‌ی غیر دوشیزه (البته با ارایه مدارک پزشکی) هم در این سایت‏ هستند و حتماً پدر و جد پدرشان متوفی است. آنها شرایط خاص خودشان را دارند. اگر مجرد باشند و سابقه‌ی ازدواج هم نداشته باشند می‌توانند، در این سایت ثبت نام کنند البته اگر مرجع تقلید آنها حضرت آیت الله‌العظمی سید محمد صادق روحانی باشد. متوجه هستید؟
پس خانم‌های مجرد هم می‌توانند ثبت نام کنند؟
دختران مجرد با انجام این کار دچار صدمات روحی بسیاری می‌شوند و آینده‌شان‌ خراب می‌شود. مدیریت سایت خانم‌های دوشیزه را ثبت نام نمی‌کنند به‌ویژه اگر جوان باشند.
مهریه چگونه و براساس چه معیارهایی تعیین می‌شود؟
مهریه با توجه به شئونات خانم تعیین می‌شود، مانند مهریه‌ی ازدواج دائم… با توجه به شئونات خانوادگی تحصیلی و اخلاقی تعیین می‌شود.
چه ضمانتی برای پرداخت آن وجود دارد؟
مهریه با نظارت سایت حتماً پرداخت می‌شود. شما مشخصات خودتان را می‌فرستید اگر مورد ازدواج دائم وجود داشت، به شما می‌گوییم.
یعنی شما برای معرفی افراد برای ازدواج دائم هم اقدام می‌کنید؟
البته در مورد ازدواج دائم ما هیچ تضمینی نمی‌کنیم. تحقیق با خود خانواده است.
مردهایی که به سایت مراجعه می‌کنند، واقعا چقدر قابل اطمینان هستند؟
ما بر اساس خوداظهاری گزینش و ارزیابی می‌کنیم. اگر من موردی را معرفی کردم شما خودتان اول تحقیق کنید. برای ازدواج موقت تکلیف مشخص است. یک ساعته یا یک ماهه، اما در مورد ازدواج دائم فرق می‌کند.
می‌گویند بیشتر کسانی که به این سایت‌ها مراجعه می‌کنند، مردان متأهل هستند.
نه اشتباه است، بیشتر مجرد هستند. افراد متأهل هم اگر خانم‌شان بیمار باشد یا در سفر بوده یا جدا از آنها زندگی کند به ما مراجعه می‌کنند.
شما چطور می‌فهمید که این مردان حقیقت را می‌گویند؟
الان من چطور با شما صحبت می‌کنم؟ همینطوری هم با اینها صحبت می‌کنم. اگر دروغ بگویند به خودشان مربوط است. صحت اظهارات با خود افراد است. اگر مردی زنش تومور مغزی دارد و روی ویلچر است، مجرد محسوب می‌شود. 90 درصد متقاضی‌های ما افراد مجرد هستند، نمی‌دانم این سوء‌تفاهم از کجا ناشی شده. اگر زنی بخواهد، می‌تواند مدارک پزشکی همسر مرد را ببیند تا مطمئن شود. اگر نتوانست جواب مثبت بگیرد، مسئولیت با خود آقاست. خانمی هم که نخواهد با فرد متأهل باشد، باید شرط بگذارد که من آقای متأهل را نمی‌پذیرم. شرط همسریابی را فرد می‌تواند مشخص کند، ما چیزی را تعیین نمی‌کنیم.
برای انجام صیغه‌ی یک‌ساعته شما اصل شناسنامه را هم می‌بینید یا فقط کارت ملی را می‌گیرید؟
داشتن اصل کارت ملی معتبر کفایت می‌کند.
سایت شما ‏برای تأمین مسکن مراجعه‌کنندگان هم کمک می‌کند؟
این بستگی به متقاضی دارد. اگر خانمی قید کرده نمی‌تواند جای مناسبی را فراهم کند باید آقا این کار را انجام دهد. در موارد یک‌ساعته تأمین مسکن با خانم است. در برخی موارد هم سایت کمک می‌کند تا امنیت لازم برقرار شود.
چگونه؟
یک زن از طرف سایت در محل عقد یک‌ساعته حضور دارد.
برای عقد یک‌ساعته هزینه‌ی مکان از طرف چه کسی پرداخت می‌شود؟
ببینید یک مهریه است که باید خود فرد بپردازد و یک هزینه‌ی معرفی است. سایت یک فیلتر ورودی است. حتی اگر این سایت دولتی بود باید هزینه‌هایی به آن پرداخت می‌شد تا هر آدم بی‌سروپایی اینجا ثبت نام نکند و هر کاری خواست نتواند انجام دهد. منتهی خود خانم اگر مسکن نداشته باشد، ما مسکن را معرفی می‌کنیم. البته مسکن مال ما نیست. مال فرد مورد اطمینان ماست.
هزینه یک‌ساعته‌ی این مکان چقدر است؟
الان برای یک ساعت باید 30 هزار تومان از طرف خانم پرداخت شود، رقم سنگینی نیست.
در سایت گفته شده خانه‌ها برای عقد یک ساعته در غرب تهران و کرج واقع است، درست است؟
(مکث) خب… در این مورد با توجه به شرایط افراد مکان را معرفی می‌کنیم. این مراحل بعدی است.
در فضای مجازی تعداد زیادی سایت و وبلاگ همسریابی و صیغه وجود دارد. چطور باید به سایت شما اعتماد کرد؟
من در مورد سایت‌های دیگر هیچ آشنایی ندارم، بنابراین حرفی هم نمی‌زنم. دو سال است که سایت ما فعالیت می‌کند. این سایت معتبر بوده و در ستاد ساماندهی وب‌سایت‌ها ثبت است. البته می‌دانید که نه‌تنها به سایت ما، بلکه به هیچ سایتی مجوز داده نشده است اما باید این را هم بدانید که چون این مسئله خلاف شرع نیست، خلاف قانون هم محسوب نمی‌شود. از من می‌شنوید، خودتان باید به عنوان خانم  از خودتان مواظب کنید. اگر توجه کنید بیشتر این صفحه‌ها وبلاگ هستند، سایت نیستند که بتوانید اطمینان کنید. ما به دختران جوان توصیه می‌کنیم در هیچ وبلاگی ثبت نام نکنند. در مورد این سایت هم می‌توانید از ستاد ساماندهی وب‌سایت‌ها پیگیری کنید. می‌توانید حتی از طریق پلیس فتا هویت ما را بررسی کنید.
بنابراین می‌توان به شما اطمینان کامل کرد؟
من خانمی را می‌شناسم که ازدواج موقت کرده، باردار شده و کورتاژ کرده است. شما آخر کار را هم ببینید. شما هر کجا زنگ بزنید فوری ثبت نام می‌کنند. اما من به دختران مجرد هشدار می‌دهم. یک خانمی که بیوه و مطلقه است و بچه دارد، چندان مشکلی ندارد. افرادی که سنشان کم است و دوشیزه هستند مشکل دارند. افراد می‌توانند کار در منزل انجام دهند. به نظر من این روش بهتر است تا این راه‌ها.
ضمانت افراد از لحاظ بیماری‌های مقاربتی چگونه است.

ببنید ما آنها را می‌فرستیم دکتر برای ما مدرک بیاورند. موارد ماهانه با یک‌ساعته فرق دارند. احتمال بیماری در موردهای یک ساعته با توجه به دستورالعمل سایت وجود ندارد. ما یک سری شرایط گذاشتیم که خانم‌ها باید رعایت کنند. اگر کسی رعایت نکرد، مسئولیتش با خودش است. اما برای ماهانه محدودیتی وجود ندارد. ولی برای یک ساعته محدودیت وجود دارد. احتمال هر چیزی هست. ما کسی را هم تحریک و تشویق نمی‌کنیم و همه‌ی احتمالات را خود فرد باید در نظر بگیرد. من آنچه شرط بلاغت بود با ‏تو گفتم؛ تو خواه پند گیر خواه ملال.‏

۱۳۹۳ تیر ۱۹, پنجشنبه

میراث سیاه داعش

تاریخ در سوریه و عراق فرو می‌ریزد

میراث سیاه داعش

انفجار؛ مجسمه بودا تکه تکه شد. نهم مارچ 2001 بود؛ انگار هزاران کودک با هم گریه می‌کردند وقتی طالبان به فتوای «ملا محمد عمر» به روی مجسمه‌های غول‌پیکر بامیان آتش گشودند. حالا چهارده سال پس از ظهور طالبان این خوانش از سوی داعش تکرار می‌شود و باز هم خاورمیانه در بیم و هراس از دست دادن میراث خود دست و پا می‌زند.
فاطمه علی اصغر
انفجار؛ مجسمه بودا تکه تکه شد. نهم مارچ 2001 بود؛ انگار هزاران کودک با هم گریه می‌کردند وقتی طالبان به فتوای «ملا محمد عمر» به 
روی مجسمه‌های غول‌پیکر بامیان آتش گشودند. چرا اینقدر تاریخ مورد نفرت آن‌ها بود؟ آنها با تجهیزات مدرن نظامی مردم را مجبور به رعایت شئونات متحجرانه سنتی می‌‌کردند. آنان زنان را در میادین سنگسار کرده و از دادن هر گونه اختیارِ انتخاب سر باز می‌زدند. آن‌ها می‌خواستند آیندگان از یاد ببرند، در این سرزمین جریان فکری و دینی دیگری وجود داشته است و تفهیم کنند تنها خوانش آن‌ها درست‌ترین خوانش از هر چیزی در دنیاست.
 
حالا چهارده سال پس از ظهور طالبان این خوانش از سوی داعش تکرار می‌شود و باز هم خاورمیانه در بیم و هراس است. تصاویر سرهای بریده به دست داعش در تالارهای مجازی دست به دست می‌چرخد و هر روز خبری از روند قدرت‌گیری خلافت ابوبکری به گوش می‌رسد.
 
بعد از گذشت سیزده سال افغان‌ها، به بامیان رفته و از متولیان حقوق بشر خواستار مجازات عاملان انفجار مجسمه بودا شده‌اند. گویی خلاء از دست دادن تاریخ چنان قلب‌هایشان را به درد آورده که همان رفتاری را انجام می‌دهند که آدم‌ها بعد از پایان زلزله انجام می‌دهند. زلزله زدگان بیش از هر چیز دیگری زیر خروارها خاک به دنبال آلبوم‌های خانوادگی‌شان هستند و تنها یک عکس از عزیزانشان می‌تواند، آرامش را به آن‌ها برگرداند.
 
داعشی‌ها به راحتی آدم می‌کشند و حالا در کنار این خونریزی‌ها، کالبد امامزاده‌ها و کلیساها و مساجد شیعه و مقابر هم فرو بریزد
 
اکنون بار دیگر هویت در همین محدوده جغرافیایی به خطر افتاده، هر چند آدم‌های درگیر ماجرا آنقدر داغ هستند که به هیچ چیز جز زنده ماندن فکر نمی‌کنند. دلیل هم دارد داعشی‌ها به راحتی آدم می‌کشند و گستره قدرت خود را افزایش می‌دهند. حالا در کنار این خونریزی کالبد امامزاده‌ها، کلیساها، مساجد شیعه و مقابر هم فرو بریزد؟ این مسئله چقدر می‌تواند در میان مجموعه دردهای آن‌ها جای بگیرد؟ با این حال آنچه به وضوح از عملکرد داعش دریافت می‌شود، تخریب همان چیزهایی است که با تخریب آن خواه ناخواه زنده‌ها هم از درون تهی می‌شوند.
 
خبرهایی که همچنان از سوریه و عراق می‌رسد، بر این مسئله صحه می‌گذارند. داعشی‌ها به تازگی در شهر موصل در 70 مایلی شمال غرب محوطه باستانی هترا مجسمه «عثمان الموصولی» را که یک آهنگساز و موسیقی‌دان عراقی درقرن 19 بوده و مجسمه « ابو تمام » را  که یک شاعر عرب عصر عباسی است، نابود کردند هر چند این تمام ماجرا نیست. اکنون هترای باستانی به دست شبه نظامیان افتاده است و هر لحظه بیم تخریب آن می‌رود.
 
«روشن است که داعش تلاش می‌کند که همه چیز را از بین ببرد. آن‌ها به وضوح می‌خواهند که تنها یک «میراث سیاه» داشته باشند؛ نه یک میراث متنوع و رنگارنگ. رفتار آن‌ها گویای آن است که چه چیزی را دنبال می‌کنند، آن‌ها می‌دانند فلسفه، تعدد آرا و عقاید و میراث فرهنگی می‌تواند مردم را نجات دهند و چون ویروس گروه‌های تندرو را فلج ‌کند؛ بنابراین آن‌ها تلاش می‌کنند، این موانع را از سر راهشان بردارند.» این‌ گفته‌های عارف، مرد جوان سوری است در گفت و گویی از راه دور...
 
 داعشی‌ها در تخریب آثار تاریخی گوی سبقت را از طالبان ربود‌اند
 
تعبیر او از میراث سیاه همان چیزی است که داعش نشان داده دنبال آن است به طوریکه گوی سبقت را از طالبان ربوده اما چرا آن‌ها چنین عزمی را جزم کرده‌اند؟ عمران گاراژیان، که دکترای باستان‌شناسی پیش از تاریخ دارد و استاد دانشگاه است دلیل اصلی این تخریب‌ها را نوع خوانش و تفسیر از آثار و میراث فرهنگی به جای مانده از گذشته می‌داند: «تصور کنید گذشته‌ای دیگر نیست و انسان‌های در ارتباط با آثار آن مرده‌اند. می‌توان به این آثار قداست بخشید. می‌توان رهایشان کرد تا به مرگ تدریجی گرفتار آیند و می‌توان هزاران می‌توان دیگر در موردشان اعمال کرد. میراث فرهنگی مانند متون روایی و حتی دینی قابل تفسیر است. حال فکر کنید، خوانش سنت‌گراها از این آثار «بت» باشد و وظیفه آن‌ها «بت شکنی» از آنگونه که ابراهیم خلیل کرد، آنگاه آثار باستانی در معرض تخریب بنیادی و بیناد گرایانه قرار می‌گیرد.»
 
روایت «محمد عبدالله خوزل» یکی از اعضای شورای منطقه‌ای هترا که پسرش در جنگ با شورشیان کشته شده، از معبد هترا می‌تواند به نوعی بر این نگرش صحه بگذارد. خوزل می‌گوید:« معبد هترا دارد با خاک یکسان می‌شود. زمانی گروهی قدرتمند متشکل از 20 نیروی پلیس برای حفاظت از این محوطه تاریخی در برابر غارتگران مستقر بود که با سقوط موصل به دست مهاجمان داعش افتاد و همگی پا به فرار گذاشتند.»
 
هترا، آن معبد خدای خورشید «شاماش» با تصاویری کم نظیر بر دیوارهایش و ستون‌های عظیم و مجسمه‌های بسیار  که دو هزار و دویست سال در برابر باد و باران و گذر زمان ایستادگی کرده تا نشانی از شگفت‌انگیزترین بخش از تاریخ عراق باشد؛ حالا در معرض حضور تخریبگر داعش است و بیم می‌رود تنها تصاویر به جا مانده از آن، همان تصاویری باشد که « ویلیام فریدکین»، کارگردان فیلم «جن‌گیر»، در فیلمش به نمایش در آورده است. فیلمی که بن مایه‌اش را از یک روایت اسطوره‌ای می‌گیرد. روایتی که نشان می‌دهد، بی‌حرمتی به هترای باستانی عامل گسترش شر در دنیاست. شری که این روزها حتی یونسکو را وادار به واکنش کرده و اعضای آن در بیانیه‌ای رسمی در مورد تخریب آثار باستانی عراق ابراز نگرانی کرده‌اند. داعش اما با این بیانیه‌ها ککش هم نمی‌گزد. او با یک فرمان جلو می‌رود: تخریب.
 
 تخریب‌ها دل مردمان خاورمیانه را از درون تهی کرده است
 
تخریبی که پیشتر با شهر باستانی Apamea در سوریه آغاز شده بود. این شهر یکی از آثار کم نظیر خاورمیانه به شمار می‌رود که اسکندر رومی آن را ساخته و در سال 1999 در فهرست میراث جهانی جای گرفته است. حالا تصاویر و عکس‌های ماهواره‌ای «گوگل ارث»، نشان می‌دهد که تنها ظرف کمتر از 9 ماه ــ از ماه جولای 2011 تا ماه آوریل 2012 ــ میزان قابل توجهی خاکبرداری و گودبرداری از این منطقه تاریخی انجام شده و دزدان داعش بیشتر آثار باستانی و اشیای تاریخی این منطقه را به یغما برده و آن را با خاک یکسان کرده‌اند. این تخریب‌ها واقعا تاثیری بر مردم این کشورها دارد؟
 
عارف می‌گوید این تخریب‌ها به لحاظ شخصی و فردی برای خود او ویرانگر بوده است:«سوریه 400 شهر و محوطه باستان‌شناسی دارد، شهرهایی که یک تمدن باستانی عظیم در دل خود نهان کرده‌اند. یادم می‌آید، زمانی که کودک بودم، در یک تابستان با دانش آموزان فرانسوی از آثار تاریخی کشورم بازدید کردم. آثاری که مایه افتخار من بود. حالا می‌شنوم که آن‌ها تخریب می‌شوند. خبرهایی هم در مورد هترا در عراق شنیده‌ام که نظامیان آن را تخریب و ویران کردند، این را یک همکار قدیمی که در موصل زندگی می‌کند به من گفت و این از نظر شخصی برایم دردناک است.»
 
هر روز خبرهایی از تخریب میراث فرهنگی و تاریخی سوریه و عراق در رسانه‌ها منتشر می‌شود
 
درد زمانی بیشتر می‌شود که این آثار تکه تکه شده، خود عامل رشد داعش شده‌اند. اطلاعات منتشر شده از سوی نشنال جئوگرافیک و گاردین نشان می‌دهد، این گروه سال‌هاست آثار تاریخی سوریه را برای خرید سلاح می‌فروشند. گفته می‌شود با اینکه سه سال پیش که گروه داعش تنها یک گروهک شبه‌نظامی کوچک بودند و قصد داشتند بشار اسد را از حکومت سوریه کنار بزنند، توانستند با دستیابی به بخش‌هایی از آثار تاریخی این کشور و کشف و فروش غیرقانونی آثار باستانی گرانبهای آن، منابع مالی موردنیاز برای عملیات نظامی خود را به دست بیاورند و اکنون چنان قدرتمند شده‌اند که در راستای تحقق ایدۀ تشکیل دولت اسلامی به عراق آمده و دومین شهر بزرگ این کشور موصل را به تسخیر خود درآورده‌اند.
 
در مورد منابع حمایت‌گر داعش اخبار ضد و نقیض بسیاری منتشر شده اما معتبرترین این اخبار حاکی از آن بود که آن‌ها درآمد هنگفتی را با در دست گرفتن برخی منابع نفتی و فروش محموله‌های نفتی در سوریه به دست آورده‌ و هزینه‌های خود را تأمین کردند، تا اینکه چندی پیش یک مأمور اطلاعاتی عراق در گزارشی به روزنامه گاردین افشا کرد که منابع مالی مورد نیاز داعش از فروش نفت تأمین نمی‌شده. در اطلاعاتی که از 160 کارت حافظه در خانۀ امن یکی از فرماندهان داعش پیدا شده، جزئیات مربوط به بخشی از معاملات قاچاق اشیای قدیمی و آثار باستانی این گروه در سوریه به دست آمده که نشان می‌دهد آنها فقط 36میلیون دلار از این راه درآمد داشته‌اند.
 
گفته می شود این میراث برای این تخریب می‌شود که داعشی‌ها تنها یک خوانش از آثار تاریخی دارند: بت و خود را بت شکن می‌پندارند
 
پروفسور توماس لیوتی از دانشگاه مونتانای آمریکا که سال‌هاست روی فعالیت‌های گروهک‌های تروریستی در زمینه عتیقه‌جات کار می‌کند، گفته است که این الگو و شیوه دزدیدن آثار عتیقه کاری بوده که پیش از این توسط طالبان و القاعده به کار گرفته می‌شد و آن‌ها به روش‌های جدیدی برای پیشبرد داد و ستد عتیقه دست یافته‌اند. عارف می‌گوید که این روزها برای مردم سوریه زندگی مهمتر از هر یادمان و محوطه تاریخی است و به نظرم موضوع محوطه‌های تاریخی دیگر یک مسئله میهن‌پرستانه در برابر مسئله حیات و زندگی محسوب نمی‌شود. با این وجود می‌بینم که مردم در این مورد جهت‌گیری و عملکرد متفاوتی دارند و هنوز هستند کسانی که وقتی این آثار تکه تکه می‌شود، قلبشان به درد می‌آید.
 
این قلب‌ها می‌دانند که روزی کابوس داعش به اتمام می‌رسد و آنچه برای نسل‌های آینده به جای می‌ماند، جز میراث سیاهی چیز دیگری نخواهدبود و مردمان کابوس زده در میان خرابه‌ها به دنبال یادمان‌هایشان سرگشته می‌شوند.تاریخ در فراز و نشیب خود بارها شاهد ظهور چنین پدیده‌هایی بوده است. بقایی ماکان، مترجم و پژوهشگر حوزه ادبیات و فلسفه تفکرات جماعتی مثل داعش را از هر حیث قابل تطبیق با کسانی می‌داند که در صدر اسلام به نام دین مبین اسلام دست به غارت و کشتار و چپاول مردمی در میان خود و دیگر سرزمین‌ها زدند که آن‌ها را «ممالک مفتوحه» می‌خواندند: «اوج این حرکت از آغاز حکومت امویان که امروز داعش دقیقا در همان محدوده به اقتدار رسیده آغاز می‌شود تا اواخر حکومت عباسیان همین رویه برای از بین بردن فرهنگ و نشانه‌های فرهنگی ادامه داشته است. به طوریکه در زمان متوکل، خلیفه نهم عباسی حتی سرو کاشمر را هم که می‌گفتند به دست اشو زرتشت کاشته شده و قطر آن برابر با 25 تازیانه بوده ا تکه تکه کردند و سوار بر هزار شتر به بغداد بردند تا در کاخ خلیفه بنا شود.»
 
فروش آثار تاریخی و عتیقه نه تنها میراث را از مردم سوریه دریغ می‌کند بلکه باعث رشد این گروه علیه مردم می‌شود
 
بقایی می‌گوید که سعی امویان در گسترش خلافتی بوده که بنیاد آن بر مفهومی که امروز به نام ناسیونالیسم منفی در دنیای سیاست مطرح است، قرار داشته که بارزترین شکل آن در حکومت نازی‌ها دیده می‌شود. یعنی از میان بردن هویت‌های کوچکتر، زبان و به طور کلی تمامی ویژگی‌هایی که موجب تقویت و استحکام یک جامعه می‌شود. بنابراین با مقایسه این دو تفکر یک اصل تاریخی – جامعه شناختی ثابت می‌شود، این که هیچ پدیده ای در جهان شکل نگرفته که برای همیشه از میان برود و اگر به ظاهر از میان رفته در بطن تاریخ کومون می‌کند و در زمان مقتضی سر در می‌ آورد.
 
اکنون حرکت جماعت داعش را هم در از میان بردن آثار فرهنگی، مدنی و ارزش های تاریخی می‌توان با این تعریف برابر گرفت که در کتاب‌های تاریخی نویسندگان ایرانی مانند «زبده‌التواریخ»، حافظ ابرو آمده: «قصاوت اینان تا به حدی بوده که نه تنها هر آنچه نشانی از فرهنگ و مدنیت ایران داشت از بین بردند بلکه حتی از گوشت کودکان برای پدران کباب می‌پختند و از خون ایرانیان چندان می‌ریختند که آسیابی به گردش درآید و چندان آرد تهیه شود که فرمانده عرب در گرگان برای فرونشاندن خشم خود آن را تناول نمایند.»
 
به نظر می‌رسد با گروه داعش دوباره این کومون سر بر آورده و حتی به شکل رزی در دست مردان دشداشه پوش در میادین شهرهای اروپایی به همراه قرآن به دست مردم  داده می‌شود و زنان اروپایی در هیجان ریش‌های بلند تندورهای سلفی و داعشی بلند بلند می‌خندند. آیا آن‌ها صدای انفجار تاریخ و بر آمدن این کومون را از خاورمیانه می‌شوند؟ صدایی که به اندازه فرو ریختن مجسمه بودا و معبد هترا برای همه جهانیان مهیب و رعب آور است.
 

۱۳۹۳ خرداد ۲۹, پنجشنبه

انتخاب اولین زن «ناظر» در تاریخ گمرکات ایران

گفت‌وگوی «شرق» با طاهره هامون‌نورد
انتخاب اولین زن «ناظر» در تاریخ گمرکات ایران
فاطمه علی‌اصغر

سیستان‌وبلوچستان که با انتصاب زنان در پست‌های مدیریتی بهار متفاوتی را برای پهناورترین استان جنوب‌شرقی ایران رقم زده، با دو انتصاب دیگر نشان داد که در این عرصه قرار است همچنان پیشتاز بماند و حتی این انتصاب‌ها در تاریخ ایران جزو اولین‌ها به‌شمار رود. حالا انتخاب طاهره هامون‌نورد، یکی از این اولین‌ها به‌شمار می‌رود و نامش برای همیشه به‌عنوان اولین ناظر زن در تاریخ گمرک این سرزمین ماندگار شده است؛ زنی که 22سال سابقه فعالیت در گمرکات دارد و 11سال معاونت امور گمرکی در سیستان‌وبلوچستان را  برعهده داشته است. هامون‌نورد با اینکه در بدو ورودش به این شغل متاهل بود اما هرگز در ارتقای تحصیلی و شغلی خود سکونی نداشت و در تمام طول فعالیتش به تحصیل ادامه داده و با مشقت بسیار فوق‌لیسانس مدیریت دولتی را گرفته است. او در گفت‌وگو با «شرق» می‌گوید که من همیشه به همه به خصوص به زنان می‌گویم که باید کار کنند، فعالیت داشته باشند، از چیزی نترسند و بدانند خواستن، توانستن است.

‌ مسوولیت بسیار مهمی بر عهده شما گذاشته شده است.
بله؛ من نخستین زن ناظر در گمرکات کشور هستم. گمرکات سیستان‌وبلوچستان یکی از مهم‌ترین گمرکات ایران به‌شمار می‌آید. 15گمرک بسیار مهم دارد که هر کدام از آنها دارای مشکلات و مسایل بسیار حساس و مهمی هستند.
‌ شما از چه زمانی وارد گمرک سیستان‌وبلوچستان شدید؟
سال 72 بود که ابتدا به‌عنوان مشاور امور مالی وارد گمرکات شدم، زمان استخدام من، هیچ زن دیگری در گمرک استان فعالیت نمی‌کرد، من تنها زن آنجا بودم و در محیطی کاملا مردانه کارم را شروع کردم. از آنجایی‌که آدم فعالی بودم، به همین دلیل مدیر وقت به من گفت که حیف است که تنها حسابداری کنم بنابراین مرا به بخش فنی فرستاد تا مسوولیت‌های مهم‌تری را برعهده بگیرم.
‌فعالیت در این محیط به قول شما کاملا مردانه سخت نبود؟
نه، برای اینکه همکاران بسیار خوبی داشتم؛ البته این را هم بگویم که من هم سعی می‌کردم شرایط کار در یک محیط مردانه را رعایت کنم که فضای فعالیت برای آنها تنگ نشود. خیلی چیزها را سعی می‌کردم نشنوم. اگر شوخی می‌شد، توجه نمی‌کردم. طوری رفتار می‌کردم که انگار در جریان قرار نگرفته‌ام. با این همه من در تمام طول خدمتم با مشکل یا مساله غیرقابل‌تحملی روبه‌رو نبودم.
‌مسوولیتی که برعهده گرفته‌اید را چطور ارزیابی می‌کنید؟
این فضا تازه برای من ایجاد نشده است، من در این فضا پله‌پله ارتقا گرفته‌ام. مسوولیت‌های متعدد داشته و از آنجایی‌که آدم کنجکاو و علاقه‌مندی هستم، به سمت جدیدم به عنوان یک مکتب نگاه می‌کنم. مسوولیت سختی برعهده دارم و طیف کاری‌ام متفاوت شده اما سعی می‌کنم، فعالیتم بیشتر شود. به این جمله ایمان دارم که خواستن توانستن است. ارتباط مستقیم با مردم به من انرژی می‌دهد. من کارم را بسیار دوست دارم.
‌مهم‌ترین حامی شما در تمام دوران فعالیت کاری‌تان چه کسی بود؟
همسرم همواره حامی من بوده است. زمانی که وارد گمرکات شدم، ازدواج کرده بودم. بارها در طول سال‌های کاری بحران‌های متعددی در کار ایجاد شده بود اما او همواره با من همراهی می‌کرد. یادم می‌آید که سر بحران برنج در گمرکات، باید تا دیروقت سر کار می‌ماندم اما همسرم هیچ‌گاه از این امر اظهار نارضایتی نکرد. همان‌طور که می‌گویند پشت‌سر هر مرد موفق یک زن است، من معتقدم که این گفته در مورد زنان هم صدق می‌کند.
‌آیا همسرتان هم در گمرکات فعالیت می‌کنند؟
نه، همسرم فرهنگی و از مدیران موفق آموزش‌وپرورش است.
‌چگونه مسایل و مشکلات این حوزه پر از چالش را حل می‌کنید؟
به‌هرحال تنش‌های کاری بسیار است. عشق به کار تنها می‌تواند آن را پیش ببرد. باید با همه مشکلات مبارزه کرد. باید تلاش کرد و توان گذاشت. من عاشق مردم هستم. روز تودیع و معارفه عشق و شوق مردم را دیدم و بیشتر مشتاق شدم که به مردم خدمت کنم.
‌شما سال‌های طولانی در گمرکات فعالیت کردید. از خاطراتتان بگویید.
خاطره که بسیار دارم. چندسال پیش زمانی که من در سرویس ارزیابی بودم، باری را به گمرک آوردند. تعداد کالاها زیاد بود، به‌طوری‌که وقتی روی هم قرار می‌گرفتند، ارتفاع بلندی ایجاد می‌شد. من همیشه به‌خاطر کارم کفش‌های اسپورت می‌پوشم اما آن‌روز خیلی اتفاقی؛ کفشی که پاشنه کوتاهی داشت به پا کرده بودم. حالا باید برای ارزیابی کالاها از ارتفاع بلندی بالا می‌رفتم. هنوز یادم است که انباردار می‌گفت شما نمی‌توانید بالا بروید. برای اینکه این کالا را رویت کنم، گفتم که باید بروم. در حین رفتن به بالای کالاها، پاشنه کفشم کنده شد و من لنگان‌لنگان تا آخر وقت طی کردم. این تنها یک خاطره بود، من همیشه بسیاری از کارهای سخت را بدون هیچ هراسی انجام می‌دادم حتی اگر ممکن بود پاشنه کفشم کنده شود! مثلا یادم می‌آید قرار بود برای ارزیابی کالایی از یک واگن بالا بروم. آن‌روز باد تندی می‌وزید و همه سعی می‌کردند که مرا از این کار منصرف کنند اما من مصرانه کارم را انجام دادم. بعدها فکر کردم اگر واقعا به سرم می‌خورد، اتفاق بسیار بدی می‌افتاد! یک زمانی هم بیمار شده بودم و باید عمل جراحی انجام می‌دادم، با این حال نمی‌توانستم از فکرکردن به کار دست بکشم، برای همین وقتی از اتاق عمل بیرون آمدم و هنوز اثرات داروی بیهوشی از سرم نرفته بود، مادرم می‌گفت که مدام درباره کار حرف می‌زدم و همه از این اتفاق تعجب کرده بودند.

لینک خبر :  http://sharghdaily.ir/?News_Id=37090

۱۳۹۳ خرداد ۱۹, دوشنبه

روز معارفه از استقبال مردان حیرت‌زده‌ شدم

نخستین فرماندار زن سیستان‌وبلوچستان در گفت‌وگو با «شرق»:
روز معارفه از استقبال مردان حیرت‌زده‌ شدم
فاطمه علی‌اصغر
مسجد شلوغ بود. مردان بسیاری از سراسر سیستان‌وبلوچستان آمده بودند، از کنارک و چابهار بیشتر. این مردان هنوز خاطرات هفت‌سال پیش را به یاد دارند، گویی آمده بودند تا بی‌مهری‌های آن زمان از دل‌ فرماندار جدید برود. لحظات باشکوهی بود. مسجد پس از سال‌ها، درهایش را به روی زنان با طیب‌خاطر گشود. کمتر عکسی از آنها ثبت شد اما حضورشان غیرقابل انکار بود، آنها در یک ردیف نشسته و مشتاقانه به آینده نگاه می‌کردند. جلو صف‌های متوالی مردان، روحانیان شیعه و سنی در کنار هم دیده می‌شدند. کمتر سابقه داشت در معارفه یک فرماندار، چنین جمعی گردهم آیند، آن هم معارفه یک فرماندار زن. «حمیرا ریگی» به این جمع وارد شد، با روسری بنفش و لباس بلوچی به زیر چادر مشکی، طیف وسیعی از مردان و زنان فارس و بلوچ، سنی و شیعه روبه‌رویش نشسته بودند. سال 80 خاطرش آمد، وقتی به‌عنوان نخستین بخشدار زن بلوچ سنی به مردم چابهار لبخند زد. حالا او پس از چندین‌سال دوری از مدیریت، فرماندار «قصر قند» شده. پیش از تحویل سال 93 حکمش آمد و اکنون زمان معارفه‌اش رسیده. انگار بهار خنده زده و ارغوانِ سیستان‌وبلوچستان شکفته؛ دو فرماندار، یک شهردار و یک معاون استاندار این شهرستان محروم، از میان زنان انتخاب شده‌‌اند تا از دل این تاریخ مردسالار، اتفاقی فرخنده جوانه بزند. حالا ریگی در صحن مسجد ایستاده تا از برنامه‌ها و راهکارهایش برای تحول در «قصر قند» سخن بگوید. زنی 39 ساله و سنی که در خانواده‌ای 10نفره و در چابهار بزرگ شده و با حمایت پدر از خط‌قرمزها عبور کرده. در زمانی که انگشت‌شمار دختران به مدرسه می‌رفتند، درس خوانده و وقتی که همه فکر می‌کردند با مدرک فیزیوتراپی‌اش، سرزمین مادری‌ را به قصد شهری بزرگ‌تر ترک می‌کند، مانده و پایداری‌اش حالا به ثمر نشسته است. زندگی راحت، آرمان حمیرا نبوده و نیست و روح پرتلاطمش با پشت‌کردن به زادگاه مادری، آرام نمی‌شد برای همین نه‌تنها دل به ادامه تحصیل در زمینه فناوری و اطلاعات سپرد، بلکه پا به عرصه پرچالش فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گذاشت و حالا خودش می‌گوید: «وقتی تحصیلاتم در دوره لیسانس تمام شد به چابهار برگشتم، بعد به‌همراه چهارنفر از جوانان چابهاری تصمیم گرفتیم تا در راه پیشرفت و آبادانی این شهر تلاش کنیم و چنین کردیم.» ریگی با چهره و اراده بلوچی به‌ارث‌رسیده از اجدادش و ایمان به امید فرماندار قصر قند شده؛ زنی که هم مادر است و هم چهره شناخته‌شده‌ای در مدیریت. پس از سال‌ها که بسیاری از موانع را پشت‌سر گذاشته، از آن‌همه سنگ‌اندازی تنها خاطراتی را به یاد دارد و بس. امروز بسیاری از مخالفان سرسختش که به او توهین می‌کردند، از هوادارانش شده‌اند و با یک خواسته مشترک؛ آبادانی سرزمینشان و با این ایمان قلبی که چه فرق می‌کند زن یا مردبودن. حالا «حمیرا ریگی» درباره تمام روزهایی که بر او گذشته، خاطرات و ماجراهای بسیاری برای گفتن دارد. او از مدت‌ها قبل فهرست بلندبالایی از اهداف و برنامه‌هایش برای قصرقند آماده کرده که درباره همه اینها با او که در روز زن به روزنامه «شرق» آمده است، گفت‌وگو کردیم.
  در سال‌هایی که کسی فکرش را نمی‌کرد، در سیستان‌وبلوچستان زن از خانه بیرون بیاید، شما عنوان نخستین بخشدار زن این شهرستان جنوبی را گرفتید و حالا بعد از هفت‌سال دوباره عنوان نخستین فرماندار زن این خطه را به نام خود ثبت کردید. شاید برای خیلی‌ها این انتخاب‌ عجیب باید، از ماجرای زندگی خود بگویید و اینکه چطور به این جایگاه رسیدید.

من در یک خانواده 10نفره بزرگ شده‌ام با شش خواهر و چهار برادر. فرزند دوم خانواده بودم، در آن زمان که دیدگاه مردسالارانه به‌شدت حاکم بود و حتی مردان تنها پسر را فرزند خود می‌دانستند، من با پنج پسر از اعضای خانواده یعنی برادر و دایی‌ها به مدرسه می‌رفتم. در چابهار تنها یک مدرسه پسرانه بود و من تنها دختر آن مدرسه، همیشه رتبه اول کلاس بودم. هنوز یادم است که به همین‌خاطر معلمم خواست تا به بچه‌های کلاس پنجم ریاضی درس بدهم، چون قدم نمی‌رسید روی تخته‌سیاه بنویسم، یک چهارپایه‌ گذاشتم زیر پام. اصلا همین کارم باعث شد، پسرها زنگ تفریح مرا اذیت کنند. کیفم را می‌گرفتند، پرت می‌کردند و می‌گفتند تو بلبل‌زبانی می‌کنی و همه درس‌هایت را می‌خوانی و باعث دردسر می‌شوی. اینقدر این مساله دردسرساز شده بود که دایی و برادرها به پدرم اعتراض کردند که اگر حمیرا مدرسه بیاید ما دیگر نمی‌رویم. پدرم اما تمام‌قد از من دفاع کرد و گفت که حمیرا باید با شما به مدرسه بیاید و همه با هم می‌روید. اینگونه بود که با پشتیبانی پدر به تحصیل ادامه دادم. برخی هم به پدرم می‌گفتند تعجب می‌کنیم که شما با این خانواده آبرومند، چرا دخترتان را به مدرسه می‌فرستید. می‌خواهم بگویم اینطور نبود که بدون گذراندن مراحل و مشکلات متعدد به این سمت رسیده باشم.
  برخی معتقدند که حتی اگر تلاش هم شود، با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی سیستان‌وبلوچستان به‌راحتی نمی‌توان به این سمت رسید.
خب اتفاقا من اینجا هستم که درباره همین مساله صحبت کنم. من با حمایت پدر، تحصیلاتم را ادامه دادم و با رتبه الف از دانشکده پیراپزشکی فارغ‌التحصیل شدم. استادان من می‌گفتند در همین دانشگاه بمان و به‌عنوان استادیار فعالیت کن اما من گفتم که اگر قرار باشد مردم منطقه تحصیل کنند و به شهرشان برنگردند هیچ اتفاق خوبی در نهایت برای آن شهر نمی‌افتد. برای همین به چابهار برگشتم و کار درمانی را به‌عنوان یک فیزیوتراپ شروع کردم اما نخستین فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی من از سال 77 آغاز شد، من به‌همراه چهارنفر دیگر از جوانان شهرستان دورهم جمع شده و تصمیم گرفتیم تا در راه توسعه شهرمان تلاش کنیم. برگزاری همایش «بررسی علل افت تحصیلی در دانش‌آموزان چابهار» از نخستین جلوه‌های این تصمیم بود. هدف این بود که برای تحصیل بچه‌ها در مردم ایجاد انگیزه کرده و در این امر تا حدود قابل‌توجهی موفق شدیم. در همین زمان هم بود که با آقای رحمانیان که در آن زمان فرماندار چابهار بودند، آشنا شدیم و او از ما حمایت کرد. من می‌خواهم روی این مساله تاکید کنم که خواستن توانستن است البته اگر در مسیر مناسب قرار بگیریم. من مدتی هم جذب شوراها شدم که در آن زمان دور اولش برگزار شده بود و مسوولیت کمیته بانوان را برعهده گرفتم. بعد از آن بود که فرماندار به من پیشنهاد کرد که بخشدار شوم و مورد انتقاد بسیاری از مردم استان قرار گرفت. انتخاب یک دختر 25ساله در یک منطقه با توجه به مسایل قومی و مذهبی تصمیم مهمی بود. برخی به فرماندار می‌گفتند که با این انتخاب باعث مرگ سیاسی خودتان شدید اما سرانجام من بخشدار مرکزی شهرستان چابهار شدم. برخی می‌گفتند که این انتخاب ننگی برای مردم بلوچ است و به مسایل ناموسی، قومی، مذهبی و ارزش‌های ما توهین شده.
  بازتاب مردمی از فعالیت‌های شما در زمانی که بخشدار بودید قابل‌توجه است، با توجه به اینکه در ابتدا مردم این انتخاب را ننگ می‌دانستند، شما چطور توانستید کارها را پیش ببرید.
من بچه همان خطه‌ام، به تمام تعصبات مردان، زنان و جوانان آنجا آشنا هستم. من تصمیم گرفته بودم تا بخشدار شوم و نباید زن‌بودن، ضعف من به حساب می‌آمد. من یک‌ماه شبانه‌روز تمام مشکلات بخش خود را ارزیابی کردم، پیش از آنکه مردم درباره آنها صحبت کنند. شاید باورتان نشود اما در ماه‌های اول که همراه همسرم به بازدید می‌رفتم، مردم تنها با او حرف می‌زدند و می‌گفتند: «شما تنها بخشدار ما هستید.» حتی مردم به‌عنوان یک شنونده معمولی هم مرا قبول نداشتند. یک‌بار در جمع روستایی نشسته بودم. در فاصله دومتری من یک مردی داشت صحبت می‌کرد و من حرف‌هایش ‌را می‌شنیدم، می‌گفت: «من خاندان این خانم را می‌شناسم چطور این ننگ را برای خانواده تحمل می‌کنند. اگر من بودم این زن را به رگبار می‌بستم.» من به صحبت‌هایم ادامه دادم و بعد ‌رو به این مرد خواستم تا مشکل روستایش را بگوید، گفت اینجا آقایان چه‌کار کردند، مگر؟ شما که زن هستید دیگر تکلیفتان روشن است. و بعد برای این که سنگ بزرگ نشانه نزدن جلوی من بیندازد، گفت: «حالا اگر خواستی مساله سد را حل کن.» (مشکل سد یکی از مهم‌ترین و سخت‌ترین مشکلات آن روستا بود) همان موقع گفتم که جلسه را تمام کنید. من می‌خواهم این سد را ببینم. گفتند که ماشین مجهز می‌خواهد و شما چون زن هستید نمی‌توانید با توجه به راه صعب‌العبوری که دارد، آنجا بروید. اما من همان موقع به بازدید این سد رفتم، حتی جلوتر از مردها و مشکل آن سد را با تصمیمات بعدی حل کردم. این آقا شش ماه بعد از طرفدارانم شد و یکی از ریش‌سفیدانی که بیشتر مسایل را حل می‌کرد حتی بعدها گفت که اگر به‌عنوان نماینده مجلس شرکت کنم، رییس ستادم می‌شود. یک روزی هم عده‌ای از زنان به بخشداری مراجعه کردند و نامه آوردند که همه امضا‌کنندگان مرد بودند. وقتی ماجرا را جویا شدم فهمیدم که شوهرانشان تمایل ندارند مستقیما به من به‌عنوان یک بخشدار زن مراجعه کنند. با این حال این ماجرا را هم به فال نیک گرفتم چون به همین دلیل کوچک زنان از خانه خارج شده و به یک ارگان دولتی مراجعه کرده بودند! با این حال من معتقد بودم باید در این مناطق اگر قول می‌دهید، عمل کنید. بعد از آن اتفاقات همان افرادی که برخورد تندی داشتند نظرشان را عوض کردند و از حضور من استقبال کردند به‌طوری که استاندار گفت اگر می‌دانستم اینقدر استقبال و حمایت می‌شود، چهار بخشدار دیگر را هم زن انتخاب می‌کردم.
  حالا بعد از گذشت این همه سال دوباره عنوان فرماندار «قصر قند» را گرفتید، چطور شد که این سمت را قبول کردید و از پذیرفتن آن‌چه احساسی دارید؟
خوشحالم که شروع کار با چند رویداد مبارک یعنی هفته زن و دیدار با مقام‌معظم‌رهبری و دولت تدبیر و امید همراه شده است و رهنمودهای رهبری در راستای جایگاه و منزلت زن با الگوپذیری از اسوه زنان اسلام و سیاست‌ها و تدابیر بیان‌شده در صحبت‌های آقای روحانی سرلوحه من در همه فعالیت‌ها قرار می‌گیرد. هرچند فکر می‌کردم با توجه به سوابق، در جای دیگری فعالیت کنم با این وجود فرمانداری قصرقند به من پیشنهاد شد، پذیرفتن این سمت سخت بود، تا اینکه یکی از آشنایان شعری در وصف آمدن من به قصرقند سروده بود: «عهد کن آنجا کنی قصری به پا/ قصری از عشق و محبت بند بند» این شعر که در 14 بیت است، مرا تحت‌تاثیر قرار داد و از طرف دیگر همیشه بر این باور بودم که اگر یک فرصت برای خدمتگزاری در اختیار هر فردی قرار بگیرد، نباید در پذیرفتن آن تعلل کند. به این ترتیب بعد از چندین سال بی‌مهری این سمت را پذیرفتم. هرچند در این مدتی که گذشت چند سال من مدیریت بهزیستی را هم به عهده داشتم. نگاه و نظر استانداری هم نقش موثری در این انتخاب داشت اما باید بگویم که سلامت اقتصادی و اخلاقی هم در این زمینه بسیار تاثیر‌گذار بود. به هر حال من سابقه چند سال بخشداری در چابهار را داشتم و فعالیت‌هایی که در این دوره انجام دادم، مشخص بود. فکر می‌کردم که در این مدت دوری فراموش شدم اما آمدن سران طوایف، نمایندگان و تعداد زیادی از مردم دلم را گرم کرد. این استقبال نشان داد که مهم خدمتگزاری است و جنسیت نقشی ندارد.
  بنابراین تغییرات بسیار مشهودی در فضای اجتماعی و سیاسی سیستان‌وبلوچستان دیده می‌شود؟
بله، خیلی تغییرات مشهود است، به همین دلیل وقتی دو نفر خانم به‌عنوان فرماندار زن پیشنهاد شدند ما نه‌تنها مخالفتی نداشتیم بلکه خیلی‌ها اعلام حمایت کردند. به نظرم این تغییرات باید در زمان طولانی‌تری اتفاق می‌افتاد. شاید این تغییرات به خاطر تحول و تغییر در امکانات و دسترسی مردم به رسانه‌ها بوده است.
  شما اکنون صاحب سه فرزند هستید، به نظرتان با وجود وظایف خانه‌داری خللی در کارتان ایجاد نمی‌شود؟
من دوتا تجربه شیرین را همزمان داشتم شروع به‌کار در بخشداری و بچه‌دار شدن. دو فرزندم در زمان مدیریت در بخشداری به دنیا آمدند. هم کار سیاسی می‌کردم و هم مادر بودم و خوشبختانه هیچ خللی در کار و زندگی‌ام ایجاد نشد. یادم می‌آید که صبح برای بازدید با مسوولان رفته بودیم و شب برای زایمان راهی بیمارستان شدم. تنها 10 روز استراحت داشته و بعد کار را شروع کردم. من این سوال را دارم که آیا مردان با واردشدن به عرصه‌های فوق، مسوولیت پدری و حق همسری خودشان را فراموش می‌کنند؟
  درباره قصرقند بگویید، اینکه چه پتانسیل‌هایی دارد و شما چه برنامه‌هایی برای توسعه این شهرستان تازه تاسیس دارید.
شهرستان قصرقند 60‌هزار نفر جمعیت دارد با مساحت شش‌هزارو110کیلومترمربع و 170 پارچه آبادی و روستا، این شهر پتانسیل‌های طبیعی و وفور آب دارد. از نظر کشاورزی و گردشگری منحصر به فرد است. طبیعتی بکر داشته، به‌طوری‌که هم‌آغوشی شمال و جنوب کشور با هم در آن دیده می‌شود. زیر نخلستان‌ها شالیکاری انجام می‌شود و کاشت برنج در چهار نوبت از سال صورت می‌گیرد. یکی از مراکز صنایع دستی به‌ویژه حصیربافی و سفالگری به حساب می‌آید. قصرقند سفال هلنچکان دارد که از نظر قدمت برابر با سفال کلپورگان است. من شورای مشورتی و هم‌اندیشی با نخبگان، فرهیختگان و جوانان شهرستان و استان برگزار کردم تا برنامه کاری در راستای توسعه شهرستان با محوریت‌های خدادادی و طبیعی آن تهیه شود. در اولین ثانیه‌های معارفه سامانه پیامکی را برای مردم اعلام کردم چراکه به نظر من ارتباط با مردم مهم‌ترین مساله در مدیریت است. جالب اینجاست که از شهرستان شدن قصر قند یک سال و نیم می‌گذرد و هنوز در نقشه‌ها و سازمان‌ها با عنوان بخش معرفی می‌شود، در اولین اقدام نامه‌ای نوشتم مبنی بر اینکه این اصلاح زودتر انجام شود. یکی از هدایای استانداری به ما هم این بود که راه‌های ارتباطی شهرستان به شهرستان‌های همجوار کاهش پیدا کند و ارتباطات با سرعت بیشتری انجام شود.
  شما در زمینه توسعه گردشگری صحبت کردید، بیشترین نگرانی مردم در سفر به سیستان‌وبلوچستان امنیت است.
به نظر من تمام مشکلات سیستان‌وبلوچستان و حتی مساله امنیت به دلیل سوءمدیریت‌های پیشین بوده است. اکنون من به جرات می‌گویم که هیچ‌گونه ناامنی در اینجا وجود ندارد و من خودم بارها و بارها حتی در شب تنها سفر کرده‌ام و مشکلی هم نبوده است.
  برای رفع مشکلات زنان چه برنامه‌ای دارید؛ هنوز بحث چند همسری و رهاشدن زنان اول بدون دادن طلاق در این شهرستان دیده می‌شود و معضل اجتماعی مهمی را به وجود آورده است.
افزایش اعتماد به نفس در زنان از مهم‌ترین برنامه‌های من است. از طرفی من خودم الگوی زنان به شمار می‌آیم. یکی از مهم‌ترین برنامه‌ها برای رفع مشکلات زنان ایجاد اشتغال در بخش صنایع دستی به‌ویژه حصیربافی و سفالگری است. از طرفی فکر می‌کنم هر چقدر آگاهی‌رسانی بیشتر شود و زنان به حق و حقوق خود آگاهی داشته باشند و رشد و بالندگی در زنان و مردان افزایش پیدا کند مسایلی چون چند همسری خود به خود حل می‌شود، البته این به این مفهوم نیست که بخواهیم فرامین اسلامی را حذف کنیم، بلکه استناد ما دقیقا به همین فرامین است چون شرایط سختی می‌خواهد که عدالت قلبی و اقتصادی بین دو زن برقرار شود.
  آرزوی شما؟
آرزوی سربلندی و سرافرازی در شأن ملت و نظام ما در سطح جهانی و روزی که ما به این باور برسیم که مسایل جنسیتی مطرح نباشد و زن و مرد برای حل مشکلات کشور گام برداریم.

 
لینک خبر :  http://sharghdaily.ir/?News_Id=32318

۱۳۹۳ خرداد ۱۸, یکشنبه

قربانیان بی‌پناه خاوران در معرض طوفان

قربانیان بی‌پناه خاوران در معرض طوفان
پلمپ پنج‌روزه‌ گرمخانه و اخباری از مرگ چهار نفر     
فاطمه علی اصغر

خاوران وحشت‌زده است، خبر چهار مرگ در پنج شب تنش را لرزانده. مرگ‌ها یکی بعد از دیگری در کنار پارک گرمخانه رخ ‌داده. گرمخانه‌ای که حالا بسته است و تنها شبح‌هایی پلاستیک‌به‌دست با کمرهای خمیده و سرهایی لق روی گردن‌های باریک به سمت آن می‌روند و به در بسته می‌خورند. جایی که ندارند، هر چندساعت یک‌بار از سمت میدان آقانور به سمت ساختمانی در پایین کوچه‌ی سراشیبی، ورودی مجتمع کاروان، می‌روند. بر در گرمخانه‌ی «مددسرای خاوران» می‌کوبند. کسی جوابشان را نمی‌دهد، تنها دری که به روی آنها باز بود بسته شده. مأواشان از دست رفته، این آغاز سرگردانی آنها می‌شود. سرگردانی میان کوچه‌ها، خیابان‌ها، پل‌های عابر پیاده، پارک‌ها، گورستان‌های شهر. خاوران تب کرده و کابوس هفتصد مرد آواره در کنار خیابان‌هایش را می‌بیند و می‌ترسد. طوفان بزرگ تهران، در شهر، فقط گردوخاک به پا نکرد؛ در همین روزهای به‌هم‌ریختگی هوا، خاوران گرمخانه‌اش را با شکایت شورایاری و با حکم قضایی از دست داده است. این گرمخانه در تهران بزرگ‌ترین بود. حالا افشین خوشرفتار، مدیرعامل مؤسسه‌ی «آهنگ رهایی شرق» و مسؤول این گرمخانه، می‌گوید خبر مرگ چهار نفر از همین مردان آواره را شنیده است. تلاش‌ها برای رفع پلمپ این گرمخانه ادامه دارد اما در این پنج شب چه بر خاوران گذشت؟
آوارگی شوک‌آور
«اگر یک بطری دربسته پر از ویروس روی طاقچه باشد، جایش امن است. خطر از جایی شروع می‌شود که این بطری از بالای طاقچه بیفتد زمین و بامب بترکد. ویروس همه‌جا پر می‌شود. حالا حکایت این گرمخانه است. خیلی آدم‌های بی‌خانمان شب‌ها آنجا می‌خوابیدند. درست همان موقع که طوفان گرفت، آمدند درش را پلمپ کردند. حالا این بی‌خانمان‌ها همه‌جا پر شده‌اند. نگاه کنید روی سنگ قبرها، زیر درخت‌ها، کنار پیاده‌رو … همه جا پیدا می‌شوند.»
این را مرد میانسالِ آچاربه‌دست می‌گوید که جلو گورستان مسگرآباد خاوران ایستاده است. سال‌ها اینجا زندگی کرده، هر شب می‌آید به کمک پیرمردی که مأمور تنها سقاخانه‌ی این اطراف است. مرد می‌خواهد آب سقاخانه‌ی جلو «پایگاه شهید اسکندری» را ببندد تا راننده‌ها از این آب برای شستن ماشین‌‌ها استفاده نکنند. مرد عصبی است و ناراحت. می‌گوید جانباز است. حالا چند سالی است که نظاره‌گرِ آمدوشد بی‌خانمانان است: «همه تصور می‌کنند که این افراد از اول این‌طوری بوده‌اند. نه، بعضی از اینها لباس‌های شیک می‌پوشند اما چون خانه ندارند، در همین گرمخانه می‌خوابند. خیلی از آنها اصالت دارند اما روزگار خانواده‌ را از آنها گرفته. من در جریان زندگی خیلی از اینها هستم. بعضی از اینها در شهرک صنعتی کار می‌کنند. کسانی هستند که در این دوازده سال گذشته تولیدکننده‌ی جوراب و زیرپوش بوده‌اند، توی این محله تولیدی داشتند، جوراب‌های چینی که وارد شد، ورشکست شدند. معتاد شدند. حالا که گرمخانه بسته شده، همه‌جا می‌پلکند. جالب اینجاست که بعضی از آنها چیزی از یارانه هم نصیبشان نشده، چون شناسنامه ندارند، کارت ملی ندارند. در بهزیستی پرونده ندارند، کسی به داد این افراد نمی‌رسد.»
چند معتاد کنار مرد جانباز ایستاده‌اند، مردم می‌آیند و می‌روند. نورهای سبز پایگاه شهید اسکندری همه‌جا را پر کرده. مردی که لباس زنانه‌ی قرمز پوشیده، صدایش را بالا می‌برد و می‌گوید: «قسمتان می‌دهم بگویید این گرمخانه را باز کنند. ما که آدم‌های بدی نیستیم. این آقا راست می‌گوید. من چند وقت است ترک کرده‌ام. متادون می‌خورم. به خدا خجالت می‌کشم. ما کاری نکرده‌ایم، تقصیر یک‌سری بدبخت‌تر از ما بود. جریان برمی‌گردد به چند سال پیش.»
روبه‌روی قبرهای شهدای پانزده خرداد می‌ایستد. گویا همه از ماجرایی ناراحتند. یکی از معتادان بی‌سرپناه می‌گوید: «جریان مال قدیم است. مغازه‌دارها می‌گویند که چند سال پیش یک بابایی، یعنی یک پیرمردی که قرص می‌خورده، کنترل خود را از دست می‌دهد. چرخان‌چرخان می‌رود روی قفل مغازه‌ای خرابکاری می‌کند. صاحب مغازه شکایت می‌کند. کاسب‌های دیگر هم امضا می‌کنند. اعتراض‌ها از همین جا شروع می‌شود. یک‌دفعه اینجا «قیچی» می‌شود. من خودم خانه دارم اما نمی‌توانم بروم. مشکل دارم. اما این را می‌دانم اگر بخواهند درِ جایی را ببندد خیلی طول می‌کشد. اینها یک‌هو ما را آواره کردند.»
راه می‌افتد کنار گورستان مسگرآباد: «می‌خواهید معتادها رو نشانتان بدهم. همه توی این گورستانند. ما دیگر امنیت نداریم. بین مار و مور و ملخ. دیروز یکی از رفقا که قرص می‌خورد همین جا از هوش رفت. اگر ما نبودیم که جمعش کنیم، مُرده بود. یکی دیگر هم دو تا ساک داشت. همین پریشب خواب بوده ساکش را زدند. هر کی مواد می‌کشد سرش کلاه رفته حضرت‌عباسی. گرمخانه خیلی خوب بود، تخت داشت. حمام داشت. به ما می‌رسیدند.»
حالا گرمخانه‌ پلمپ شده. حسینی، مسؤول پایگاه شهید اسکندری می‌گوید که همین گرمخانه باعث شد که معتادان اینجا جمع شوند. مردم اتوبان را بسته بودند. اعتراض کردند به وضعیت این معتادها. اینجا خیلی آدم‌های بزرگی می‌آیند. از خارج می‌آیند. جای مهمی است در تاریخ معاصر. اما گاه‌وبیگاه معتادی می‌آمد و لخت می‌شد تا خودش را بشوید. یکی دیگر می‌آمد، با بوی بد، غذا می‌خواست. یک آقایی هم بود می‌آمد، غذا می‌گرفت از رستوران بغلی و به این معتادها می‌داد.»
پیرمرد کوچک‌اندام سقاخانه، که غذاهای مانده‌ی رستوران را به معتادها می‌داد، کنار سقاخانه نشسته با کیسه‌ای در دستش. می‌گوید که بیشتر این معتادها جوان‌های رعنایی بودند که حالا بی‌خانمان شده‌اند. من غذاهای رستوران‌ها را که از ولیمه‌ی مکه و کربلای مردم می‌ماند می‌دادم به این بنده‌خداها. حالا این غذا می‌ماند و می‌ریزند در بیابان. چه فایده! مگس می‌خوردشان. من این سقاخانه را درست کردم شاید این بنده‌های خدا ‏آب تمیز بخورند و صلوات بفرستند به روح رفتگان این گورستان. اینجا اصلاً هیچ آبخوری نداشت، هیچ امکاناتی نداشت.»
راننده‌تاکسی سیگاری به گوشه‌ی لب دارد. می‌گوید: «به خدا این گرمخانه بد نبود. معتاد مریض نیست. اینها جایی داشتند. اصلاً دست کسی که اینجا را ساخت درد نکنه. خیلی لطف بزرگی کرده بود. الان معتادها دوباره آواره شدند. این بی‌انصافی است. بنویسید شاید مسؤولان به خودشان بیایند. ما هم باید مثل چین معتادها را بریزیم توی دریا؟»
لیلی ارشد، مدیرعامل خانه‌ی خورشید و مددکار اجتماعی، هم می‌گوید: «نباید انتظار داشت که این مراکز در حاشیه‌ی شهرها و ‏مکان‌های پرت ایجاد شود، چراکه قرار است آسیب‌دیده‌ها و بی‌پناهان همین شهر را تحت پوشش قرار دهد. باید این نکته به‌‏مرور به شهروندان یادآوری شود که درمان و نگهداری این افراد به سلامت محلات کمک می‌کند و در نبود ‏چنین مراکزی آسیب‌دیدگان در سطح شهر خواهند بود و این به صلاح شهر و شهروندان نیست.»
او می‌گوید که مردم باید با کسانی که دچار مشکل شده‌اند، احساس ‏همدردی داشته باشند و خود را در بهبود آنان سهیم بدانند تا این بیماری کنترل ‏شود. در ابتدای امر وجود چنین مراکزی ضروری است. در قدم بعدی باید دید چه مراکز و سازمان‌هایی می‌توانند ‏برای درمان آسیب‌دیدگان وارد عمل شوند.‏
جنازه‌های زنده، جنازه‌های مرده
پنجمین شب است. جنازه‌های زنده زیر کاج‌های درهم‌تنیده‌ی گورستان مسگرآباد، روی قبرها، دراز کشیده‌اند؛ جنازه‌های واقعی را جمع کردند و جایی در این شهر به خاک سپردند. مدیرعامل «آهنگ رهایی شرق» از شرایط پیش‌آمده ناراحت است: «در این پنج روز که گرمخانه پلمپ شده، سه چهار نفر فوت کردند، دلیل مرگشان اُوردوز بوده، چون ما در گرمخانه اورژانس داشتیم. دو سه نفر در همین پارک مجاورِ کمپ مُردند.»
او از به‌صدا درآمدن زنگ خطر شیوع بیماری‌های عفونی می‌گوید: «در این گرمخانه حمام داشتیم. این بی‌خانمان‌ها می‌آمدند و از امکانات بهداشتی استفاده می‌کردند. وقتی سر و وضع خوبی ندارند، عفونتشان عود می‌کند. حالا وضعیت شهر طوری است که انگار دوباره کارتن‌خواب‌ها به همه‌جا هجوم آورده‌اند؛ از مشیریه بگیر تا اتابک.»
گرمخانه‌ی «مددسرای خاوران» در 1384 راه‌اندازی شده و در یک سال گذشته به بی‌پناهان سرپناه، غذا، خدمات بهداشتی و درمانی داده است. امروز اما دیگر از این امکانات خبری نیست. سقف عاریتی معتادان هم از آنها گرفته شد و پل عابر حالا بهترین مأوای بی‌خانمان‌هاست. «نمی‌دانم چرا اینجا را بستند. من صبح رفتم سر کار، شب برگشتم دیدم درش بسته است. هر چی داد زدم کسی جوابم را نداد. آدم‌های کمپ در بیابان پراکنده شدند. چهار پنج روز است. من روز طوفان سر کار بودم، بعد آمدم برای خواب، دیدم سرپناه ندارم. زیر پل خوابیدم نزدیک مسجد. حالا باز وضع من خوب است؛ من تل می‌زنم، این گردی‌ها خیلی وضعشان خراب است. بیچاره‌اند. می‌افتند یک گوشه اوردوز می‌کنند.» پیرمرد مشهدی است. چند ماهی است آمده تهران و سنگ‌کار است. شب‌ها را در گرمخانه می‌خوابیده. هفت بچه دارد؛ چهار پسر، سه دختر. 110 هزار تومان درمی‌آورد که می‌فرستد برای زن و بچه‌اش.
حالا نه‌تنها او که اکبر رجبی، مدیر مؤسسه‌ی خیریه‌ی «طلوع بی‌نام و نشان‌ها»، هم دلسرد شده و می‌گوید: «این اولین بار نیست که این اتفاق می‌افتد. پیش از این هم مرکز فتح در مهرآباد جنوبی بسته شد و چهل پنجاه کارتن‌خواب و معتاد بی‌سرپناه شدند.»
مسئولان بهزیستی هنوز خبر مرگ چند تن از معتادان گرمخانه را تأیید نکرده‌اند اما شنبه شب جلسه‌ای اضطراری در این مورد تشکیل شده و به گفته‌ی حسین زارع‌صفت، رئیس سازمان رفاه شهرداری ‏تهران تلاش‌ها برای بازشدن گرمخانه ادامه دارد.
جانباز می‌گوید: «من اینجا مردی را دیدم که زنش مهریه‌اش را به اجرا گذاشته بود و او افتاده بود زندان. وقتی آزاد شد نتوانست زن و بچه‌اش را پیدا کند. خانه نداشت و آواره شد. حالا این آدم توی این فضای سرگردانی شبیه غول بیابانی نمی‌شود؟ باید انصاف داشته باشیم. کمک‌های خیریه داریم. نه بهزیستی، نه وزارت بهداشت و درمان؛ هیچ ارگانی قبولشان نمی‌کند. می‌آیند اینها را جمع می‌کنند می‌برند اردوگاه شفق. بعد بیرونشان می‌کنند و می‌گویند برای این بحران‌ها درمان نداریم. ای بابا یعنی ما نمی‌توانیم حداقل پنجاه تا معتاد را نجات بدهیم؟»
دیگری می‌گوید: «همین الآن پیش پای شما دو تا دختر جوان آمده بودند در این گورستان می‌چرخیدند. اینها پول ندارند. فردا جنازه‌شان پیدا می‌شود. مردم اینجا چقدر باید تحمل کنند. قبلاً فقط شوش معروف بود و دروازه‌غار. اینجا اینقدر معتاد نداشت. حالا همان کاری را می‌کنند که با خاک‌سفید کردند. با بستن گرمخانه که مشکل معتادان اینجا حل نمی‌شود.»
تعداد معتادها کنار سقاخانه بیشتر و بیشتر می‌شود. مردی سرش را از بساطش بالا می‌آورد. چشمانش باز نمی‌شود. مردی که دستمالی به سرش بسته می‌گوید: «به‌مولا ما از آن آدم‌های بد نیستیم. کاری به کسی نداریم. به این محلی‌ها هم کاری نداریم. فقط یک سرپناه می‌خواهیم. این را به گوش مسؤولان می‌رسانید؟»
جانباز می‌گوید می‌خواهد از شعرهایش که برای امام زمان نوشته بخواند: «ز جور کینه ظلم فلک فریاد یا مهدی…»
پیرمرد سقاخانه، با شنیدن نام امام زمان(عج)، ناگهان با کف دست بر پیشانی‌اش می‌کوبد: «شما را به خدا» … «بگویید بیایند اینجا را باز کنند» … «تو را به خدا ما سقف نداریم» … «من دو روز است هیچی نخورده‌ام» … «من آدم بدی نیستم.»


۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

مردسالارانه بودن فضاي استان واقعيت ندارد

دومين فرماندار زن در سيستان‌وبلوچستان:
مردسالارانه بودن فضاي استان واقعيت ندارد
فاطمه علی اصغر

گذر از سرما و رسيدن به ماه‌هاي بهاري، تنها «هامونِ» سيستان‌وبلوچستان را رنگ دگر نداده، بلکه اين‌روزها نخستين فرماندار زن اين شهر هم پا به آن گذاشته و حالا براي شهر مرزي «هامون»، مرز، فرصت شده نه يک تهديد. با اينکه انتصاب زنان در سمت‌هاي مديريتي سيستان‌وبلوچستان خيلي‌ها را شگفت‌زده کرده اما «معصومه پرندوار»، زن 35ساله شيعه و فوق‌ليسانس برنامه‌ريزي شهري که حالا دومين زن فرماندار سيستان‌وبلوچستان در دولت تدبير و اميد به حساب مي‌آيد، در گفت‌وگو با «شرق» بر اين باور است که صحبت از مردسالاري در اين استان به 80سال پيش بازمي‌گردد و مردم سيستان خيلي سال است که انديشه متفاوتي نسبت به زنان پيدا کرده‌اند و براي اين مردم ديگر تنها خدمت مهم است نه جنسيت.


اين روزها سيستان‌وبلوچستان شاهد اتفاقات خوبي در زمينه مديريتي زنان است، ديروز معارفه شما چطور بود؟ آيا اين استقبال شما را به آينده فعاليت‌هايتان در سمت فرمانداري هامون اميدوار کرد؟
ديروز استقبال خوبي از من در مصلای شهر شد و صميمانه از حضور گرم اين مردم تشکر مي‌کنم. اميدوارم که بتوانم خدمت بيشتري به مردم شهر هامون داشته باشم چراکه واقعا به چشمان خود ديدم که مردم در اين شهر خدمت برايشان مهم است، نه جنسيت.
  شما از چه زماني وارد فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي شديد؟
من 14سال پيش کارمند استانداري شدم و تاکنون در سمت‌هاي مختلف در زمينه‌هاي عمراني و اجتماعي فعاليت کردم.
  چقدر نقش دولت يازدهم را در انتخاب‌شدن خودتان به‌عنوان يک فرماندار زن موثر مي‌دانيد؟
واقعا اين است که اين دولت، دولت اميد بود و با خود اميد آورد. اين را نه به‌خاطر اينکه فرماندار شده‌ام مي‌گويم، به‌خاطر اينکه اين اميد را در مردم مي‌بينم. زماني شرايط بسيار سخت بود. خوشبختانه با يک تدبير ما از شرايط سخت عبور کرديم که يک بخش آن مربوط به فعاليت زنان مي‌شود. خوشبختانه مي‌بينيم که در سيستان‌وبلوچستان انتصابات بدون درنظرگرفتن مسايل جنسيتي انجام شده است و استان ما در اين زمينه پيشتاز هم بوده است. به نظر من انتصابات زنان به‌خصوص در زمينه معاون استاندار در طول تاريخ انقلاب بي‌سابقه بوده است. البته نقش و نگاه استاندار هم در اين زمينه بي‌تاثير نبوده است. ما در دوران آقاي خاتمي هم دو فرماندار زن داشتيم. با اين وجود انتخاب‌هاي جديد نشان از ايمان قلبي استاندار به زنان دارد.
  چقدر انتخاب شما به‌عنوان يک زن در سمت فعلي با مشکلات و موانع روبه‌رو بوده و چرا؟
يک زماني است که در جايي يک اتفاقاتي مي‌افتد و يک زماني هست کساني که دور از جايي هستند، احساس مي‌کنند که دارد اين اتفاقات در آنجا مي‌افتد. به نظر من همه‌جا وقتي پستي تغيير مي‌کند، چه زن باشد و چه مرد يک‌سري افراد راضي هستند و يک‌سري ناراضي. اما در مورد اينکه اينجا براي زنان مشکلات بيشتري نسبت به شهرهاي ديگر وجود دارد به نظر من واقعيت ندارد. همانطور که مي‌دانيد، ما يک نماينده زن در مجلس از اين استان داريم که انتخاب مردم بوده است. همچنين شهردار زن داريم که برخاسته از مردم است. خيلي‌ها هستند که فقط روي مردسالاري در اين استان مانور داده‌اند. در حالي‌که واقعيت اين‌طور نيست. من در همين استان به دنيا آمده و رشد کرده‌ام. هيچ‌وقت اين تعصبات را احساس نکردم. به نظر من هرجايي ضريبي از تعصبات کورکورانه دارد اما خيلي از اينها در اين استان واقعيت ندارد.
   به رغم گفته‌هاي شما هنوز هم در مورد مسايل حوزه زنان گزارش‌هاي ناخوشايندي منتشر مي‌شود.
ببينيد، به نظر من شما در مورد 80سال پيش صحبت مي‌کنيد. در حال حاضر ما درباره استان دانشگاهي بحث مي‌کنيم. در هر شهر ما دانشگاه آزاد وجود دارد و دختران سيستان‌‌وبلوچستاني در اين استان درس مي‌خوانند. انديشه مردم امروز خيلي بالاتر از تعصباتي است که مطرح مي‌شود.
   زنان در سيستان‌وبلوچستان با چه مشکلاتي دست و پنجه نرم مي‌کنند؟
براي اينکه شما مشکلات زنان اين استان را بهتر بشناسيد، به نظرم بايد با مسوول امور بانوان صحبت کنيد.
  پس در مورد مشکلاتي که در حال حاضر «هامون» با آن درگير است، بگوييد.
به هرحال هر شهري براي خودش مشکلاتي دارد. اولين کاري که مي‌خواهم بکنم اين است که با سران طايفه و همچنين با جوانان و مردم اين شهر صحبت کنم و اقدامات مشارکتي انجام دهم. من مي‌خواهم از فکر و انديشه خود مردم براي رفع مشکلات هامون استفاده کنم.
  هامون يک شهر مرزي است و اين روزها با توجه به مساله‌اي که در مورد مرزبانان ايران به وجود آمده، بحث امنيت مرزها مطرح است. اين وظيفه شما را سنگين‌تر نمي‌کند؟
به نظر من مرزها بيشتر از آنکه تهديد باشند، يک فرصت محسوب مي‌شوند. ما در مرزهاي خود کشور افغانستان را داريم. بسياري از افغان‌ها به ايران آمدند، از مدرسه و فضاهاي بهداشتي ما استفاده کردند. بنابراين مرز يک فرصت محسوب شد نه يک تهديد. به نظر من با استفاده از تعامل و تدبير از مرز مي‌توان به‌عنوان ظرفيت خوب براي مبادلات مرزي استفاده کرد. مرز يک فرصت است.
  و آرزوی قلبي شما؟
به نظر من، پست‌گرفتن در نظام جمهوري‌اسلامي چند مزيت دارد؛ اول اينکه مي‌توانيم به مردم خدمت کنيم و دوم اينکه يک امتحان الهي است. من از خدا مي‌خواهم من و همچنين خواهرم خانم ريگي که در حال حاضر پرچم‌دار مديريت زنان در اين استان هستيم، از اين امتحان سربلند بيرون بياييم تا آبرويي براي جامعه زنان باشيم.

لینک خبر :  http://sharghdaily.ir/?News_Id=32830