چرا خانه هدایت موزه نمیشود؟
تاریکخانه پلاک 37؛ مرثیه ای بر یک ارثیه + گزارش تصویری
گزارش و عکس:فاطمه علی اصغر
قرار نبود تاریکخانه باشد؛ با آن پردههای مخمل عنابی، دیوارهای
بیضی بدون منفذ و آباژور؛ حوض و کاشیهای آبی با آن درهای چوبی خبر از مرگ صاحبخانه
که همچون جنینی در خود فرو رفته نمیدهد. خانه پلاک ۳۷ قرار
بود زنده بماند. خانهای که وقتی صاحبخانهاش مرد، هانری ماسه، مستشرق بزرگ فرانسوی
گفت: «بیشک جهان یکی از بزرگترین نویسندگان خود را از دست داد.» قرار نبود دیوارهای
خانه پوسیده یا نقشها تراشیده شده باشد. وارث نویسنده میگوید که این زنندهترین برخورد
با میراث یک نویسنده است.
اینجا خانه پلاک 37، خیابان شهید
تقوی است. قرار نبود که سرنوشت این خانه بشود، مانند «تاریکخانه»، پردههای مخمل عنابی،
گلیم پوسیده و آباژور قرمز، که صاحبش را در خود کشت. اینجا قرار بود که موزه آثار صاحبش
شود تا یاد او را زنده نگه دارد؛ اما حالا هر چقدر بر در چوبی قدیمی آن بکوبید، فایده
ندارد. در این خانه سالهاست به روی همه بسته است و انگار هیچ وقت باز نخواهد شد.
باور کنید یا نه اما این حال وخیم خانه پدری یکی از پیشگامان
داستان نویسی مدرن ایران است. خانه صادق هدایت، نویسندهای که آثارش به 28 زبان زنده
دنیا ترجمه شده. حالا تمام راههای رسیدن به این خانه کور شده است و تنها راه ورود
به آن، بیمارستان امیر اعلم است. بیمارستانی که در مجاورت خانه هدایت قرار دارد.
خانه هدایت در انتهای این بیمارستان قرار گرفته. درست در کنار
دیواری که رویش تابلویی فلزی خورده: کتابخانه. در کنار این دیوار راه باریکی است که
وصل میشود به یک در فلزی که پردهای قرمز بر آن نصب شده. باد پرده قرمز را که به کناری
میزند، خانه پدری هدایت رخ می نماید. خانهای افتاده در بستر بیماری . خانهای که
رییس بیمارستان امیراعلم میگوید که حفاظتش با ما نیست. برای ساماندهی آن هم برنامهای
نداریم.
این بیتفاوتی به خانه صادق هدایت، آغاز مرثیهای دیگر برای تهران قدیم است، مرثیهای که
پیشتر برای خانه پروین اعتصامی، خانه بنان، خانه جلال آل احمد، خانه مصدق و..... سروده
شده بود. جهانگیر هدایت، برادرزاده و وارث هدایت، از این همه بی تفاوتی و بی اهمیتی
به تنگ آمده و بیتاب شده است. او این برخورد
را زننده ترین و مبتذل ترین برخورد با میراث یک نویسنده میداند.
او به گذشته نقب میزند، به روزهایی
که خانه هدایت از وارثانش خریداری شد: «خانه هدایت همینطور مانده بود، نه خراب میشد،
نه تقسیم. سال 53 دولت آمد، خانه را از ما خرید. گفتند میخواهیم خانه را تبدیل به
موزه کنیم. خانه را همان زمان تعمیر کردند با این شرط که اصالتش حفظ شود، برای اینکه
این خانه معماری قاجاری دارد و از این لحاظ نیز ارزشمند است.»
خانه اما حدود سالهای 57، به دانشگاه علوم پزشکی تهران سپرده
شد. خانه را بعدها تبدیل به مهدکودک کارکنان بیمارستان امیر اعلم کردند، روی دیوارهای
خانه هم آسمان آبی و خورشید زرد با کودکانی شاد کشیدند. بعدها این مهد کودک هم تخته
شد و این خانه شد انبار و کتابخانه بیمارستان.
جهانگیر هدایت، از این وضعیت ناراضی است و دیگر جانش به لب
رسیده: «از سال 81 هر چه مکاتبه میکنیم، داد میزنیم، صدایمان به هیچ کجا نمیرسد.
سازمان میراث فرهنگی هر بار وعده میدهد که بنا قرار است، موزه شود اما نمیشود و مرتب
به من خبر میرسد که خانه رو به ویرانی است.»
حالا تنها گربهای آرام در خانه پدری هدایت میچرخد و از حیاط
اندرونی به بیرونی میرود و دوباره از بیرونی به اندرونی. از کنار حوض بزرگ حیاط بیرونی
که حالا خالی و خشک است، رد میشود و میپرد، روی وسایل کهنه و درهمی که ریخته شده
گوشه حیاط. او هم گویا منتظر است کسی بیاید و برای این خانه که زمانی صاحبش در آن برای
اجدادش غذا میریخت چاره ای بیاندیشد.
احمد مسجد جامعی، رییس شورای شهر تهران سرانجام در تهران گردیهایی
که دارد، در این خانه را هم زد: «به نظر من، این خانه را به دلیل قدمت و اینکه متعلق
به خاندان هدایت است که به هر حال بخشی از تاریخ معاصر محسوب میشود باید حفظ کرد.
سازمان میراث فرهنگی باید برای این خانه کاری بکند.»
سازمان میراث فرهنگی؟ رییس اداره کل میراث فرهنگی تهران حتی
برای بازدید خشک و خالی هم همراه مسجد جامعی نشد. اینطور که به نظر میرسد اصلا حفاظت
و ساماندهی خانه های تاریخی و مشاهیر در برنامه میراث فرهنگی تهران قرار ندارد.
هرچند میگویند در ینگه دنیا،
خانه نویسنده ها موزه میشود، گردشگران میآیند، موزه را میبینند، هم پول میآید
به کشور، هم آوازه ادبیشان می پیچد در دنیا اما این سنت پسندیده اصلا رواجی در ایران
ندارد.
حسن روحانی، وقتی قرار بود که
به ریاست جمهوری برسد، بارها و بارها وعده داد که چرخ گردشگری به راه میافتد اما وقتی
یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری تهران درهایش به روی مردم بسته است، چگونه میشود،
چرخ گردشگری به راه بیافتد؟ وقتی درخت های خانه هدایت دارند، از بی آبی میمیرند و
اینجا همه چیز یخ زده و گرد و خاک گرفته. چگونه چرخ گردشگری میچرخد؟
کافی است که سری به خانه زده شود، روی کاشیهای آن را رنگ زده
اند و برخی از آنها را تراشیده و دیوارهای آن در حال پوسیدن است. هرچند بخشی از خانه
هدایت تبدیل به کتابخانه شده اما کتابخانهای است که حتی یک کتاب از مجموعه صادق هدایت
ندارد.
حالا خانه تنها منتظر یک آباژور است، آباژور قرمزی که از راه
برسد و خبر از مرگ صاحبخانه بدهد و مرثیهای دیگر آغاز شود، هرچند که صاحبخانه آوازهاش
در همه دنیا پیچیده و به قول عباس پژمان، (نویسنده من و بوف کور)، هنر این نویسنده
در دنیا با هنر جیمز جویس برابری میکند. این تنها نسل آینده است که از گذشته خود محروم
میشود، مثل ریشههای بدون خاک، سرگردان و آواره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر