۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

طلسم مدیریت زنان را شکستم

نخستین زن شهردار شهر «سرباز» در گفت‌وگو با «شرق»:
طلسم مدیریت زنان را شکستم


فاطمه علی‌اصغر
لینک مصاحبه سایت روزنامه شرق
سامیه بلوچ‌زهی، از خط‌قرمزها عبور کرده است. او دختر 26ساله، مجرد و اهل سنتی است که توانسته شهردار کلات (مرکز شهر سرباز) در سیستان‌وبلوچستان شود. یکه‌تازبودن بلوچ‌زهی، تنها به همین‌جا ختم نمی‌شود؛ او توانست، با اکثریت مطلق آرای اعضای شورای شهر کلات، این سمت را از آن خود کند. اتفاقی که با وجود فضا و بافت سنتی سیستان‌وبلوچستان، رخدادی بی‌سابقه است. خانم شهردار، می‌گوید که طلسم مدیریت زنان در سیستان‌وبلوچستان را شکسته. به‌حق که چنین کرده است. او در خانواده‌ای هشت‌نفره زندگی می‌کند. در خطه‌ای از ایران که اغلب زنان هنوز به‌راحتی، قادر به استفاده از حقوقی همانند درس‌خواندن، انتخاب همسر و فعالیت اجتماعی نیستند. او با وجود همه این موانع، دست از فعالیت نکشید و درسش را ادامه داد. برای تحصیل در رشته منابع طبیعی به تهران آمد، اما برخلاف بسیاری از دانشجویان شهرستانی، پایتخت پرهیاهو را ترک کرد و به زادگاهش بازگشت تا برای برداشتن محرومیت زنان، مردان و کودکان زادگاهش بجنگد. او انتخابش را سرآغازی برای خودباوری زنان بلوچ و به چالش‌کشیدن سلطه نظام مردسالاری در این خطه از سرزمین ایران می‌داند.

‌چطور شد که تصمیم گرفتید، شهردار شوید؟
می‌خواستم کمبودهایی که خودم با آنها دست‌وپنجه نرم کردم، نسل‌های بعد از من نداشته باشند. نمی‌خواستم، برادرزاده، خواهرزاده و کودکان شهرم بدون داشتن پارک بزرگ شوند. اینجا بیشتر بچه‌ها افسرده هستند. شاید باور نکنید، اما بچه‌های شهر ما با دیگر شهرها متفاوتند، آنها وقتی در شهر دیگری پارک می‌بینند، انگار با چیز عجیبی روبه‌رو شده‌اند، بی‌نهایت هیجان‌زده می‌شوند. آخر، شهر ما هیچ‌چیز ندارد. ما کمبودهای بسیاری داریم. حتی طرح جامع شهری نداریم. جایی نداریم که زنان و مردان بتوانند به‌راحتی در آن قدم بزنند. یک قلعه تاریخی داریم که سال‌هاست، بازسازی نشده و دارد از بین می‌رود. شهر کلات هزارو200نفر جمعیت دارد اما روزانه پنج‌هزارنفر از روستاهای اطراف برای فروش محصولات تولیدی خود وارد این شهر می‌شوند و این جمعیت شناور باعث ایجاد سد معبر و ترافیک شهری شده است. من می‌خواستم کاری کنم که این مشکلات رفع شود، بنابراین تصمیم گرفتم، شهردار شوم.

‌ابتدا که فکر شهردارشدن در ذهن شما جرقه زد، با چه چالش‌های درونی روبه‌رو بودید؟
من وقتی بحث شوراها مطرح بود، به این علت که خواهرم می‌خواست که در شورای شهر عضو شود، برای نخستین‌بار به فکر افتادم که من هم باید کاری انجام دهم. اما واقعا نمی‌دانستم که من می‌توانم شهردار شوم؟ می‌توانم مدیریت کنم؟ با انبوهی از این سوالات روبه‌رو بودم. در این میان، پدرم بسیار از من حمایت کرد. بعضی وقت‌ها بود که ناامید می‌شدم. اما پدرم به من امید می‌داد. اعضای شورای شهر (به‌خصوص رییس شورای شهر) هم از من حمایت خوبی کردند.

‌شما سال‌های تحصیل خود را در تهران گذراندید، در کدام منطقه ساکن بودید؟ آیا فکر می‌کردید که روزی بتوانید، مسوولیت شهرداری شهر خودتان را برعهده بگیرید؟
من در غرب تهران در «چاردیواری» ساکن بودم. دانشگاه علوم تحقیقات درس می‌خواندم. آن سال‌ها همیشه به نحوه شهرداری به‌خصوص شهرداری منطقه2 تهران توجه می‌کردم. چگونگی اداره تهران همیشه مورد توجه من بود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر